قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

سفر


سلام الان که مینویسم دوشنبه 10 خرداد 1395 و ما عازم اصفهانیم.  نویان کوچولو تو صندلی ماشینش خوابیده و منم مینویسم.  خواهرم 9 دی عروسی کرد و رفت اصفهان.  خدا رو شکر خوبه سرکار میره و غریبی کمتر اذیتش میکنه.  از وقتی رفت مامان اینا نتونستن برن پیشش.  بابت این نرفتن یه جورایی عذاب وجدان دارم.  بالاخره من اونا رو اسیر نویان کردم!!!  واسه همین تو اولین فرصت گفتیم بریم اصفهان.  خدا بخواد تا شنبه بعد اونجاییم.  جای دوستان خالی