قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

و نهمین سالگرد...

"تو از خورشید ها آمده ای
از سپیده دم ها آمده ای
تو از آیینه ها و ابریشم ها آمده ای
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد تو را
به دعایی نومیدوار 
طلب کرده بودم
جریانی جدی
در فاصله ی دو مرگ
در تهی میان دو تنهایی
شادی تو بیرحم است و بزرگوار
نفس ات در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من
برمیخیزم!
چراغی در دست، چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می دهم
آیینه ای برابر آیینه ات میگذارم
تا با تو ابدیتی بسازم...
"احمد شاملو"
بماند به یادگار از نهمین سالگرد عروسیمان، به وقت چهارده مهر یک هزار و سیصد و نود و هشت.
1398/07/14"
دوست داشتم هر طور شده خوشحالش کنم. صبح یه ساعت مرخصی گرفتم و اسپری ای رو که چند وقتی بود میگفت براش بخرم، خریدم. مهدی عاشق چیز کیکه. 3تا شیرینی فروشی معروف رو به دنبال چیز کیک گذروندم. یا نداشتن یا دو سه تاش مونده بود. بالاخره قنادی بابانوئل داشت و کیک سالگرد عروسیمون هم جور شد. بهترین همسر دنیا، از بودنت تو  زندگیم ممنونم...