قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

غنچه یک ماهه من

یک ماه گذشت! یک ماه! پسر کوچک من امروز یک ماهه شد. یک ماه پیش چشم های نازش روبه دنیای ما گشود و رنگ و روی زندگی ما رو متحول کرد. یک ماه اشک و لبخند و دلواپسی. یک ماه بالا و پایین و یک ماه غم و شادی. شب نخوابی هایی که در عین سختی شیرین بود. یک ماهگی نویان من مصادف شد با دهه محرم! یکسال پیش در چنین روزهایی اشک هایم برای نبودش روان بود. خدایا شکرت که نیازم رو شنیدی و نویانم رو به زندگیم بخشیدی. شام غریبان سال گذشته بود که با دنیایی از غم و تنهایی نویان رو از تو طلب کردم و نذر شیرم رو امسال شام غریبان با پسرم قسمت میکنم. خدایاشکرت.

دغدغه ختنه نویان بدجور ذهنمون رو درگیر کرده بود. مدام پرس و جو و ... یه عده میگفتن روش سنتی خوبه و یه عده طرفدار حلقه بودن. یه تزریقاتی معروف هست که به "ملیح السادات" معروفه و تقریبا 80% پسرهای شهر رو اون ختنه کرده! با مهدی رفتیم و محیطش رو دیدیم. روشش سنتی بود و قرار شد اگه خواستیم چهارشنبه 29 ام با نویان بریم. پیش دکتر خودش هم رفتیم (دکتر هما بابایی)، چشم چپش مدام قی میکرد و من کلی نگرانش بودم که دکتر گفت غدد اشکیش بسته است و باید ماساژ بدید تا خوب شه. قطره سولفاستامید برای چشم و سدیم کلراید برای گوشش داد. جدیدا خیلی دل درد داشت و به خودش میپیچید که دکتر شربت COMY WAY رو داد که هر 8 ساعت استفاده شه. بمیرم الهی که پسرم چقدر از مزش بدش میومد.یه جورایی دکتر بابایی تو ذوقمون خورد! مطبش تو بیمارستان بود و غلغله! و وقت خیلی کمی رو صرف مریض میکرد. این بود که فکر عوض کردن دکترش به سرمون زد. مهدی با دوستش مشورت کرد و قرار شد یه نسخه پیش دکتر سعید منصوری بریم. متخصص اطفال بود و مدرکش پایین تر از خانوم دکتر بابایی بود ولی به امتحانش می ارزید. دوشنبه 27 مهر نویان رو بردیم مطبش. دکتر صبور و با حوصله ای بود. با دقت تمام نویان رو معاینه کرد. وزن 4400 و قد 54 و دور سر 38. و گفت پسرم سالمه. با دقت تمام به حرف هامون گوش دادو خلاصه روشش خیلی به دلمون نشست. مهدی در مورد ختنه ازش پرسید که گفت خودش تو مطب به روش حلقه انجام میده. اصلا نفهمیدم چی شد که تصمیم گرفتیم همون شب ختنه اش کنیم. مهدی از اول دلش میخواست یه دکتر متخصص انجام بده وحالا دکتر منصوری رو پسندیده بود. شب پر استرسی بود. صدای عزاداری دسته های حسینی شنیده میشد. پاره تنم رو روی تخت خوابوندن و شروع شد. یه ختنه ساده بود ولی برای من یکی از پراسترس ترین شب ها بود. نتونستم تو اتاق بمونم. اومدم بیرون و تند و تند قدم میزدم. برای نویانم آمپول بی حسی زدن و اون فقط چندبار اه اه کرد و همین. بچم آروم و ساکت ختنه شد. فدای مظلومیتش بشم من. حسابی هم جیش کرده بود! بعد از ختنه دکتر 11 قطره استامینوفن بهش داد و گفت تا صبح فردا هر 4 ساعت بهش بدم و شربت سفالکسین 125 که هر 6 ساعت نصف پیمونه تا سه روز بخوره و با پماد ویتامین A هم روزی دوبار مجرای ادرارش چرب بشه. برای دل دردش هم قطره کارمینت داد که هر 6 ساعت 7 قطره رو با آب نبات قاطی کنم و بهش بدم. لباسش رو تنش کردم و تو پتو پیچیدمش که سرما نخوره و بغلم فشارش دادم. گرمای تنش بهم آرامش عجیبی داد. دکتر گفت یه ربعی بمونید ببینمش. انگار تو این یک ربع سریش رفت. پسر آروم من با شدت تمام اونقه اونقه میکرد. دلم براش کباب شده بود. دکتر دیدش و گفت همه چی خوبه و هیچ مراقبتی هم نداره! انگار هیچ کاری انجام نشده. مثل قبل بشور، پوشک کن، حموم ببر و ...

نویان گریه میکرد و من تحمل اشک هاشو نداشتم. تو ماشین نشستیم و مثل همیشه تو ماشین خوابش برد. قربونش برم من. قربون آرومی و مظلومیتش. یه بار هم ساعت سه و نیم شب بیدار شد و کلی گریه کرد ولی همین بود. انگار دیگه دردی نداره و ما منتظریم که حلقه بیوفته و این پروژه هم تموم شه. عکس زیر خواب بعد از ختنه است. دردش به جونم....

نظرات 10 + ارسال نظر
عاطفه پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1396 ساعت 00:16

تینی شما به شدت شبیه پسر منه

عزیزم زنده باشنننن شاید ما هم شبیه هم باشیییم

سارا سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 11:27 http://doranzendegiyeshirinman.persianblog.ir/

وای الهییییی نسیم جون چه بچه مظلومی .

مبارک باشه ختنه پسر عزیزت . خدا را شکر این مرحله هم مثل بقیه مراحل به خوبی گذشت .

خودت خوبی بهتر شدی گلممم ؟

ممنون عزیزم. شکر خدا یه کمی بهترم

آوا جمعه 1 آبان 1394 ساعت 23:23 http://ava-life.blogsky.com

مبارک باشه عزیزم

ممنون

marzi جمعه 1 آبان 1394 ساعت 07:19 http://rozegaremarzi.blogsky.com

سلام عزیزم.
خدا حفظ کنه نویان رو.
الهی همیشه سلامت باشه.

ساغر پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 16:35

تبریک میگم ختنه اقا پسرتون رو.عزیزم میتونی پوشگ سایز بزرگتر رو استفاده کنی که به زخمش فشار نیاد.قی کردن چشمش رو هم از داخل چشم به سمت بینی بمال یعنی با انگشت کوچک دستت رو اروم تو چشم دورانی بمال بعد به سمت بینی بیار چند بار در روز این کار رو بکن به مرور غدد اشکی باز میشه .ایشالاه کم کم این روزا میگذره سه ماهشون بشه هوشیار میشن با محیط ارتباط برقرار میکنن ارادی میخندن خستگی از تنت میره .با ارزوی موفقیت.

ممنون عزیزم دکتر هم همینو بهم گفت. ایشالا

آزاده پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 14:23 http://maman-ayandeh.blogsky.com

نسیم جون خودت خوبی بهتر شدی

از خودم نپرس که داغونم. زخم سینه به قوت خودش باقیه. ببخشید یبوست هم کار دستم داده و نمیتونم بشینم

آزاده پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 12:48 http://maman-ayandeh.blogsky.com

سلام عزیزم. ختنه کردنش مبارک باشه گلم. بچم چه معصوم خوابیده

پریسا پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 00:57 http://pari-v-zendegi.blogsky.com

سلام عزیزم.خداروشکر که نویان جون به سلامتی خنته شد
عکساشم نازه خدا حفظش کنه

ممنون

ستاره پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 00:19

مبارکه ختنه پسری

مرسی

صبا چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 22:10

خدای من چقدر به فکرت بودم مبارکش باشه نسیم جونم خدارو هزاربار شکر به آسونی بوده مهدیارم دقیقا بعد ختنه گریه بدی کرد بخاطر ازبین رفتن بیحسی ولی دیگه همون بود و بعدش خوبه خوب بود
ایشاالله حلقه هم میفته این مرحله ی سخت هم به سلامتی گذشت عزیزدلم تنش سلامت باشه همیشهههههه
قربونش برممم چقد ناز و معصوم خوابیده محکم ماچش کن
راستی خیلی خوب کاری کردین دکتر صبور و باحوصله انتخاب کردین که به حرفتون گوش بده و جواب سوالا رو بده به نظرم برای پزشک اطفال اینا مهمه خیلی

ممنون صبا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد