قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

کابوس بیماری

اصلا دلم نمیخواد این روزها تکرار بشن. ولی چه میشه کرد؟؟!! این روزها هستن و تکرار هم میشن تا تو بزرگ و بزرگ تر بشی.پنجشنبه 17 دی ماه نوبت غربالگری گوش داشتی. تو ماشین خوابت برد و مثل فرشته ها تو دستام خوابیده بودی.خانوم شنوایی سنج دستگاه ها رو نصب کرد و نمودارها رو صفحه مانیتور پدیدار شد. یکدفعه پرسید: سرما خورده؟!

- نه چه طور مگه؟!

- گوشش التهاب داره انگار!!!

قلبم هوری ریخت. خدای من نکنه گوش نازنینت مشکلی داره!!! به قسمت دیگه ارجاع داده شدیم و باز هم گوش چپ نرمال نبود!! سه مرحله آزمایش انجام شد و هر سه مشکلی در گوش چپ رو نشون میداد. اضطراب بند بند وجودم رو گرفته بود. پرسیدم: مشکلی داره؟!

- فعلا معلوم نیست! کم شنوایی نیست ولی التهابی چیزیه! تو بینیش قطره بریزید که کیپ نباشه و خوابیده هم بهش شیر ندین!

خیلی مضطرب بودم. چند وقتی بود که به خاطر بدقلقی هات برای خوردن شیرخشک، تا بیدار میشدی، همون طور توی رختخواب، بهت شیشه میدادم. چون اگه جابه جات میکردم و خوابت کاملا میپرید، دیگه شیشه نمیگرفتی! عذاب وجدان داغونم کرده بود.نمیدونستم باید چی کار کنم. اشک جلوی چشمام پرده مینداخت. برات نوبت زدن که ماه دیگه آزمایش ها تکرار بشه! و من با کوله باری از غم پیش مهدی اومدم. نمیدونم چرا در برابر تو اینقدر ضعیفم پسرم!!! مهدی سریع به دخترعمه هدا زنگ زد. این دیگه دقیقا مربوط به خودش میشد که متخصص گوش و حلق و بینیه. جواب ها رو با تلگرام براش فرستادیم و گفت چیزی نیست. عصب های گوش نازنینت سالمه و اینی که میگن، اصلا مشکل نیست و تو سن تو طبیعیه و با کامل شدن حلزونی گوشت برطرف میشه و اصلا جای نگرانی نیست! دلم میخواست همه حرف هاشو باور کنم و باور کردم. گرچه هنوز هم که یادم میوفته تو دلم خالی میشه ولی امیدوارم حق با دخترعمه باشه. گفت موقع شیر خشک خوردن هم اگه یه بالشت زیر سرت باشه کافیه! گرچه من دیگه سعی میکنم بغلت کنم یا اگه ببینم فرصت نیست، دستم رو  زیر سرت میذارم تا شیرت تموم شه. پسر نازنینم بهم بگو که گوشت هیچ مشکلی نداره و همه چی روبراهه. مامان طاقت دیدن کوچکترین مشکلی رو برای شما ندارم.

ساعت 5.5 صبح 18 دی ماه 94 بود که برای خوردن شیر صدام کردی. چشم های نازت بسته بودن و دهنت رو تکون میدادی. بغلت کردم که بهت شیر بدم. وااای خدای من چقدر تنت داغ بود. درجه رو زیربغلت گذاشتم که تبی نشون نداد!!!! با خودم گفتم شاید توهم زدم . ولی توهم نبود بدنت داغ بود. گفتم شاید درجه رو بد گذاشتم و دوباره امتحان کردم. خدای من تب داشتییییییییییی!!! 37.8

شی شیری میخوردی و گرمی لب هات آتیشم میزد. بابا رو بیدار کردم و پاشویت دادم. ولی تاثیری نداشت! تبت به 38.3 رسید. دیگه طاقت نیاوردم و رفتیم بیمارستان دکترمحمد کرمانشاهی که مختصه کودکانه. تبت رو گرفتن و 38.5 شده بود. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. گوش و گلوت پاک بودن و هیچ عفونتی نداشتی. اثری از سرفه و آبریزش هم نبود.چون فقط تب داشتی و هیچ علایم دیگه ای نبود، خانوم دکتر برات آز ادرار و خون نوشت.

رفتیم آزمایشگاه بیمارستان. عزیز خوش اخلاقه من. روی تخت گذاشتمت تا ازت خون بگیرن و تو لبخند میزدی. سوزن که تو دستت رفت گریه هات شروع شد. گریه های بلند و لبریز از التماس!!! رگت رو پیدا نکرده بود و مدام سوزن رو جابه جا میکرد. من که دیگه طاقت نداشتم. اشکم سرازیر شد و از اتاق بیرون اومدم. بالاخره یه خانوم دیگه اومد و کمک کرد تا رگت پیدا بشه. بعد از نمونه گیری، بغلت کردم و دلداریت دادمو تو چقدر بغض و اشک داشتی. بمیرم الهی مامان و این اشک هاتو نبینم. کیسه ادرار خریدیم و رفتیم خونه تا نمونه ادرار ازت بگیریم. تو راه برگشت استامینوفن با طعم توت فرنگی پیدا کردیم و بهت 14 قطره دادیم . بد نبود، بهتر از بقیه طعم ها میخوردیش. کیسه نمونه ادرار رو نصب کردم و شروع کردی به خوردن شی شیری مامان. یه حسی بهم میگفت نکنه پی پی کنی و بعععععععله. پی پی کردی رو مامانی!!!! بلندت کردم که بشورمت که دی دیشی کردی!!! خلاصه کلی کار واسه مامان گرفتی عزیزدلم. فدای سرت شیرینم. بالاخره نمونه ادرار رو گرفتیم و راهی بیمارستان شدیم. بارون شدیدی میبارید و تو توی بغلم خوابیده بودی و ناله هات تو صدای بارون و حرکت برف پاک کن ماشین گم میشد. جیگرم کباب بود. صورت داغت داغوونم میکرد.

بابا نمونه ادرار رو داد و جواب آز خون رو گرفت. منو تو، تو ماشین موندیم و دیگه تو بیمارستان نرفتیم که منبع ویروس های مختلف بود. و تو هم خواب بودی. خدا رو شکر آز خونت چیزی نشون نداده بود و دکتر گفت ویروسه. پاشویه و استامینوفن رو ادامه بدید. منو بابا صبحونه نخورده بودیم و دلمون ضعف میرفت. باید منتظر میموندیم تا جواب ادرارت حاضر بشه. بابا رفت و سیب زمینی و جوجه چینی خرید و ضعف دلمون خوابید. خدارو شکر آز ادرارت هم چیزی نشون نداده بود و کشت ادرار هم دو روز دیگه حاضر میشد.جواب های آزت که حاضر شده بود، دکترت رفته بود نهار بخوره و دکتر دیگه به بابا گفته بود بچه رو بیار ببینم و بابا هم از ترس نمیخواست تو رو ببره تو بیمارستان. میگفت شلوغ  و پر از بچه های تب دار و مریضه. صبح زود که ما رفتیم خلوت بود. تب تو هم بالا و پایین میرفت و اضطراب من تمومی نداشت. یه کمی هم سر این موضوع با بابا جرو بحثمون شد. من نگران بودم و میگفتم خوب بریم این یکی دکتر ببینه. خلاصه بالاخره بابا موفق شد و موندیم تا دکتری که صبح دیده بودت اومد و گفت همون ویروسه و استا رو ادامه بدید. با دخترعمه هدا هم صحبت کردیم و اونم گفت هر 6 ساعت 15 قطره استا بهت بدم و با آب ولرم پاشویه ات کنم. تبت نوسان داشت. پایین که میومد آرامش میگرفتم و بالا که میرفت عصبی میشدم. عصری خوب بودی و شب دوباره تبت بالا رفت و قطره رو هر 4 ساعت بهت دادم. بیتابی میکردی و ناله هات دلم رو ریش میکرد. صبح خدا رو شکر تبت قطع شد ولی همچنان تو بیحال بودی. لعنت به هرچی ویروس و مریضی. خودم هم چند روزی بود سرماخوردگی خفیفی داشتم و دخترعمه گفت بهترین کار رو کردم که بهت شی شیری مادر دادم. چون آنتی بادی تو شیرم ترشح میشه. خلاصه امروز صبح که دوشنبه است و بردمت پیش مادر جون به نظرم بی حالیت هم برطرف شده بود و من بعد سه روز اومدم اداره. الهی که تموم دردهای عالم قسمت من باشه و تو کوچکترین دردی نداشته باشی پسر نازنینم. دوستت دارم.

میدونم با این نوشته بی ربطه ولی عکست رو که دیدم دلم نیومد نذارمش.پدر جون یه توپ ورزشی برات گرفته و بعضی وقتا روش میذارتت و تو ذوق میکنی. اینم عکسش. حسابی هم گردن گرفتی. البته هنوز گردنت لرزش داره ولی خیلی دوست داری صاف نگهش داری و با فوضولی اطراف رو نگاه کنی. دردت به جونم عزیزم.

نظرات 8 + ارسال نظر
marzi دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 15:27 http://rozegaremarzi.blogsky.com

الهییییییییی عزیزم.
خدا حال نویان خوشگلم رو زود زود خوب کنه.
عزیزم نگران نباش. خدا حافظشه ان شاالله. مراقب خودتون باشید.

ممنون مرضی جونم

سوری پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 08:29

سلام نسیم جون الحمدلله ک الان خوب هستید,میدونم بچه واس ادم خیلی مهمه و تمام دغدغه شه اما قوی باش اینقدر جوشی نباش فدات شم. خوش بحالت چ ثوابی نصیب این فداکاری هات میشه

دارم رو خودم کار میکنم عزیزم. امیدوارم بتونم صبورتر باشم. ممنون

ستاره چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 14:38 http://setareyesepehr@blogfa.com

سلام
نسیم جان شما الان در هر وعده چقدر شیر خشک به نویان میدی؟ چقدر شیر خودتو میدی ،؟

سلام عزیزم. معمولا هر دو بار (از هر س ی ن ه یه بار) که شیر خودم رو میدم یه بار 120 میل شیرخشک میدم. مگه اینکه خونه نباشم دیگه.

فافا چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 10:28

وای مردم تا رسیدم به آخرش
خداروشکر که خوب شد. من خیلی خیلی از ب می ترسم . بچه همسایمون پارسال سرهمین تب تشنج کرد . داشت از دست میرفت طفلی....
خداروشکر که عزیزخاله حالش خوبه .
خیلی خداروشکر .
نگران گوشش هم نباش. انشالله اونم فقط یه التهاب ساده باشه . که با دارو از بین بره .
چه ناز خوابیده جیگر طلا

تب کابوسه برای من. منم از همین تشنج وحشت دارم. خدایا از همه فرشته ها دورش کن این تب لعنتی رو

آوا دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 15:46 http://ava-life.blogsky.com

نسیم جان درکت میکنم بچه اول آدم استرسش زیاده و کم تجربه، اما تا یکم تب میکنه نبر بیمارستان ، اونجا اگر عفونت و التهاب نداشته باشه سریع آزمایش مینویسن، گناه داره طفلی بچه سوراخ سوراخ بشه....هروقت بی دلیل تب کرد استامینفن دوبرابر وزنش بده بهش و کمی صبر کن اگر بهترنشد برو دکتر
درسته تب خطرناکه و ترس داره، فرصت بده تب خودشو نشون بده که برا چیه

چشم عزیزم من بی تجربه ام تازه یاد گرفتم

azadeh دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 15:33 http://maman-ayandeh.blogsky.com

اخی عزیزم. خدا رو شکر بهتر شده. ولی اشکم دراومد و دلم برای نویان فسقلی کباب شد. مخصوصا قسمت ازمایش خون
عجب بچه داری سخته خدا کمکمون کنه. من که از الان استرس بعدها رو دارم

مادر شدن خیلییییی سخته

صبا دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 14:05 http://atrebeheshti.blogsky.com

نسیم جون مگه این غربالگری گوش چند نوبت انجام میشه؟ چون زمان مهدیار فقط 15 روزگی انجام شد و دیگه نوبت بعدی نداشت! شاید جدیدا توی چند نوبت انجام میدن. نگران نباش التهاب گوشش هم احتمالا مربوط به سرماخوردگی خفیفی بوده که داشته شروع میشده.
ایشالا بلا دور باشه ازتون و تن گل پسر همیشه سلامت باشه، مریض شدن بچه واقعا سخته و پدر و مادر رو آب میکنه میدونم ولی نسیم جونم تو باید بیشتر از اینها قوی باشی چون بقول خودت بچه تا بیاد بزرگ بشه کلی مراحل سختتر از این رو باید پشت سر بذاریم انشاالله که مریضی و بیماری همیشه ازش دور باشه.
راستی نسیم جون وقتی نویان جونی تب میکنه بدون که بدنش داره مبارزه میکنه و تا وقتی علائم دیگه ای بروز نکرده دکتر هیچ تشخیصی نمیتونه بده و اینطوری بچه رو ببخشید میکنن موش آزمایشگاهی! سعی کن اینجور مواقع صبور باشی و باهمین استا و پاشویه سر کنی و منتظر علائم بعدی باشی تا بقول معروف با دست پر پیش دکتر بری،اونم با قطعیت تشخیص میده، بسیار پیش میاد که بدن بچه بخوبی مبارزه میکنه و با پادتنهایی که از شی شیری مامانش بدست میاره بیماری رو بدون دریافت دارو پشت سر میذاره فقط صبوری پدر و مادر رو میخواد عزیزدلم
ببخش پرحرفی کردم خواستم از تجربیات یه مامان نه چندان باتجربه برات بگم

مرسی صبا جون. این چه حرفیه. خیلی هم استفاده کردم و برای خدای نکرده دفعات بعد به کار میبرم. تب خیلی منو میترسونه عزیزم. ولی درست میگی باید تمرین کنم و قوی تر باشم.والا منم همون 15 روزگی بردم و نرمال بود. گفت چون زردی داشته دوباره چهارماهگی بیار!!! نمیدونم شاید هم کیسه دوختن!!! آخه زردی نویان خیلی هم بالا نبود. از هر کی میپرسم 4 ماهگی دیگه نبرده!!! دعا کنین چیزی نباشه

الهه دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 13:14 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خسته نباشی عزیزم اخی عزیزم ایشالله نویان زودی خوب میشه اجی نگران نباش

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد