قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

و ما غریبانه به سوگ مینشینیم...

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد...

بالاخره به مامانی گفتیم. شب اول تا صبح نخوابید و گریه کرد. کم کسی رو از دست نداده!!! فقط شوهرش نبود، پرستارش بود، دلسوزش بود، همه کسش بود. من کمتر زن و شوهر سن داری رو دیدم که اینقدر بهم وابسته باشن و همو دوست داشته باشن. اینکه هیچ مراسمی نداریم برای مامانی قابل درک نیست! همش میگه مگه میشه اینجوری؟! بزرگ خاندان بود. مهربون بود. عزیز همه بود مگه میشه هیچ مراسمی نباشه؟!!!ولی تو این وضعیت قرمز شهرمون،به خاطر سلامت خودمون و اطرافیانمون تصمیم گرفتیم مراسمی نداشته باشیم و غریبانه سوگواری کنیم...

نظرات 6 + ارسال نظر
مریم* دوشنبه 6 مرداد 1399 ساعت 19:24

خدا رحمتشون کنه وبهتون صبر عنایت کنه

ممنون عزیزم غم نبینین

آوا . م دوشنبه 23 تیر 1399 ساعت 14:53

نسیم جان تسلیت میگم روحشون شاد
خدا بهتون صبر بده

ممنون عزیزم

زهره پنج‌شنبه 19 تیر 1399 ساعت 02:10

چقدر دلم سوخت برای مادربزرگت خیلی هواشا داشته باشین

Marzi سه‌شنبه 17 تیر 1399 ساعت 21:29 http://rozegaremarzi.blogsky.com

نسیم عزیزم . تسلیت میگم
چقدر ناراحت کننده و محنت بار.
چه سوگواری غریبانه ای.
آه ...
روحشون شاد باشه.
خدا به دلتون صبر زیاد بده. واقعا اینکه نتونی برای عزیز از دست رفته ات شیون کنی خیلی سخت و محنت باره.

الهه سه‌شنبه 17 تیر 1399 ساعت 20:14

سلام اجی خوبی خدا رحمتشون کنه اجی کار خوبی کردین مراسم نگرفتین اجی قطعا پدربزرگت هم میدونه این روزا شهرتون تو وضعیت قرمزه اونم راضی نیست تو این وضعیت مراسم بگیرین اجی ناراحت نشی یه وقت همینجوری گفتم

Baran سه‌شنبه 17 تیر 1399 ساعت 18:06

...خدا بهتون صبر بده.روح پدربزرگ شاد.و قرین رحمت الهی..

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد