قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

مبارک بادت این سال و همه سال



بالاخره سال 1394 بار و بندیلش رو بست و سال 1395 با کلی امید و آرزو برای روزهایی بهتر،مهمون ایران عزیز ما شد. نوروز امسال سفره هفت سین ما، یه مهمون کوچولو و شیرین داشت. نویان دوست داشتنی که تموم شیرینی زندگی ما شده. پسر عزیزتر از جونم، نوروزت مبارک نفس مامان. امیدوارم که سالی خوب و شیرین برات باشه عزیزدلم. امسال برای نویان یه هفت سین اختصاصی چیدم. اولین نوروز پسرم بود و دلم میخواست براش سنگ تموم بذارم، ولی متاسفانه فرصت زیادی نداشتم. شیشه های شیری که به عنوان گیفت استفاده میشه رو خریدم و تو اونا هفت سین گذاشتم براش. البته قبلا قشنگ ترش رو دیده بودم. خیلی بیشتر از اینا شبیه شیشه شیر بود، ولی شب عید بود و خیابونا قیامت بود و منم مجبور شدم از در دسترس ترین مغازه خرید کنم. هرچند شیشه شیراش به قشنگی اونایی که دیده بودم نبود، ولی هفت سینش بد نشد، دوستش داشتم. حس خوبی داشت. کنار هفت سین هم کلی عکس گرفت وروجک نازنازی، ولی تو دوربینه. در اولین فرصت عکساشو میذارم.

ساعت 7 صبح بیدار شد و لباس های عیدش رو پوشید و سر سفره هفت سین نشست. اولین نوروزی بود که تمام و کمال مادر شده بودم و جیگرگوشم در آغوشم بود. خدایا شکرت بابت تمام نعمت های خوبی که به من ارزانی داشتی. خدایا شکرت که سایه پدر و مادرم بالای سرمه و بهترین همسر دنیا نوازشم میکنه و دوست داشتنی ترین فرزند دنیا در کنارمه. خدایا شکرت. خدایا خودت نگهداره پسرو خونواده و زندگیم باش. تفالی به حافظ زدیم و سرمست از جواب حضرت حافظ به انتظار تحویل سال نشستیم. ماهی قرمز تنگ نگاهی به شعله بازیگوش شمع انداخت و چرخی زد،  تخم مرغ های رنگی به سفره نمایی خاص بخشیده بودن. سبزه و سیب و سمنو و سماق و سنجد و سکه و سرکه و اسپند خودنمایی کردند، آینه نگاهی به ما کرد، یا مقلب القلوب و البصار... 
10
9
8
7
6
5
4
3
2
1
آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و پنج
سال نو مبارک
پسرم یه عالمه عیدی گرفت. یه جفت کفش و دو دست لباس از خاله شبنم، و یه قطار از خاله شراره.

پدر جون و مادر جون هم تاب و کارت هدیه مخصوص برای نویان گرفتن. پدر جون هم فی البداهه احساسش رو براش نوشت :

"کوچولوی دل من
دست های کوچک تو و نگاه پر از مهرت.
خنده و شادی را در محفل دل ما مهمان باش
بمان
آرزوهای ما باش
نویان، عشق زندگی....
سال نو بر تو پایدار"

دخترعمو غزل جون براش یه ارگ کودک گرفت که عاشقشهههه و البته مغز سر ما میره پسر عمو متین جون هم کلی لوگو و جورچین براش خرید.
خلاصه عموها و عمه ها و ... از همه عیدی گرفت که بقیه عیدیها نقدی بود. منو بابا هم بیمه عمری که براش باز کرده بودیم بهش هدیه دادیم. روز پنجشنبه 5 فروردین هم نویان برای اولین بار همراه منو مهدی و عمه مهناز رفت مزار پدر بزرگ و مادر بزرگش، آی که اگه بودن چقدر دوسش داشتن. روحشون شاد و یادشون سبز.

خدا بخواد شنبه 7 فروردین عازم سفر شمالیم. امیدوارم که هوا خوب باشه و اسیر ویلا نشیم. ایام به کام و نوروز مبارک.