قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

نوروز 1399

در فراسوی فرحناکی فواره ی نور

روی ابریشم سبزینه ی شوق

هفت سین غزل انداخته ایم

من و باران و گل و عشق و نسیم

محفلی ساخته ایم

تا غزالینه قدم رنجه کند فروردین

تا خرامینه هوا باز شود عطرآگین

تا معطر شود آواز پر بلدرچین

تیک و تاک تپش ثانیه ها می گویند

که بهارینه ترین معجزه ها در راه است...

هفت سینی که از ترس کرونا تکمیل نشد. سمنو نداشت، سنبل نداشت، آجیل نداشت، سبزه اش رو مامانم برام گذاشته بود، وگرنه سبزه هم نداشت. شیرینی هم نداشت که البته  به جاش بهترین مامان دنیا برامون کیک یزدی خونگی پخت  و ماهیش رو آخرین لحظات بهترین بابای دنیا برامون آورد.با دستی پر از حساسیت و خارش  از شستن زیاد و استفاده از مواد ضدعفونی کننده، آرزو میکنم این ویروس لعنتی هر چه زودتر گورشو گم کنه و سین سلامتی تو هفت سینمون ابدی بشه و همه مردم دنیا شاد و سلامت باشن

نوروز 1399

(فال حافظ امسال من)

نوروز هر سال یه شکل دیگه بود!!!روز اول عید که میشد، همه دغدغه ها و مشکلاتمونو پشت در میذاشتیم، لباس نوهامونو میپوشیدیم، حسابی به خودمون میرسیدیم و میرفتیم خونه مامانی(مادربزرگم). عیدی میگرفتیم، عیدی میدادیم، میگفتیم، میخندیدیم،بازی میکردیم، شوخی میکردیم.آخ یادش بخیر چقدر دلم برای پانتومیم های دسته جمعی تنگ شده. وای که چقدر شستن ظرف های اون جمعیت سختمون بود و معمولا سعی میکردیم مشغول کار دیگه ای بشیم و از زیرش دربریم خخخ. هییی یادش بخیر. 

من همیشه عاشق نوروز بودم و قدرشو میدونستم، ولی نوروز امسال، کرونا باعث شد بفهمم خونواده و فامیل رو خیلی بیشتر از اونیکه تصور میکردم، دوست دارم و بهشون وابستم. نوروز امسال فهمیدم چقدر از تنها بودن متنفرم.نوروز امسال فهمیدم چقدر اومدن شراره و سینا، عمو حسن و عهد و عیالش، نوید و نرگس و خاله سوری و خونوادش، بهم انرژی میداد. چقدر جای همه خالیه.یاد مهمونیای شلوغ و پر سر و صدا بخیر. عید دیدنی های پشت سر هم، دور دورهای خونوادگی، شوق برنامه ریزی سفر نوروزی. هیییی

قدرشو میدونستم ولی نمیدونم چی شد که دورهمی هامونم مجازی شد!!!بازم خدا رو شکر که ویدئوکال رو داریم. جای دورهمی رو نمیگیره ولی دم تکنولوژی گرم که حداقل ها رو،  تو این روز های بی حوصلگی برامون فراهم میکنه. به امید روزهای خوب که ایمان دارم میاد و دوباره دور هم جمع میشیم. تنتون سلامت، سایه تون مستدام...

نوروز 1399

(شکوفه های باغ بابا)

چهارشنبه سوری دورهم، باغ جمع شده بودیم. منظورم از دورهم، همون 8 نفریه که با هم قرنطینه ایم. قرارمون هفته ای یه روز باغ بود ولی روز اول عید و تنهایی خیلی عذاب دهنده بود. مخصوصا که شراره و سینا (خواهرم و همسرش که ترس از کرونا خونه نشینشون کرد و کرمانشاه نیومدن) هم اصفهان موندن و نیومدن و دلتنگیشون، دلتنگمون کرد. این بود که رفتیم باغ تا حداقل یکمی هوای سرمون عوض شه. عیدی بچه ها رو بدیم و بی حوصلگی هامونو کمتر کنیم.

عکسی که میبینین، چند صفحه از کتابیه که خاله شبنم برای نویان عیدی گرفته. واقعا کتاب جالبیه. هم داستانش قشنگه و هم خوب بچه ها رو جذب میکنه. قهرمان داستان خود نویانه و عکسش هم صفحه اول کتاب چاپ شده. شکل ظاهری قهرمان هم شبیه نویانه. مهربد دوست صمیمیه نویانه. تو ویدئوکالی که باهاش داشتیم کتابو برای هردوشون خوندم و کلی کیف کردن.
من امروز 24 ساعت شیفتم. از 8 صبح امروز تا 8 صبح فردا. این عیدی قشنگ از همکار باسلیقم حسابی منو ذوق زده کرد. باورتون میشه این گوشواره ها رو خودش درست کرده؟!!! سمیه جونم عیدی فوق العاده ای بود. مرسی دوست هنرمندم...
1399/01/03

مبارک بادت این سال و همه سال



بالاخره سال 1394 بار و بندیلش رو بست و سال 1395 با کلی امید و آرزو برای روزهایی بهتر،مهمون ایران عزیز ما شد. نوروز امسال سفره هفت سین ما، یه مهمون کوچولو و شیرین داشت. نویان دوست داشتنی که تموم شیرینی زندگی ما شده. پسر عزیزتر از جونم، نوروزت مبارک نفس مامان. امیدوارم که سالی خوب و شیرین برات باشه عزیزدلم. امسال برای نویان یه هفت سین اختصاصی چیدم. اولین نوروز پسرم بود و دلم میخواست براش سنگ تموم بذارم، ولی متاسفانه فرصت زیادی نداشتم. شیشه های شیری که به عنوان گیفت استفاده میشه رو خریدم و تو اونا هفت سین گذاشتم براش. البته قبلا قشنگ ترش رو دیده بودم. خیلی بیشتر از اینا شبیه شیشه شیر بود، ولی شب عید بود و خیابونا قیامت بود و منم مجبور شدم از در دسترس ترین مغازه خرید کنم. هرچند شیشه شیراش به قشنگی اونایی که دیده بودم نبود، ولی هفت سینش بد نشد، دوستش داشتم. حس خوبی داشت. کنار هفت سین هم کلی عکس گرفت وروجک نازنازی، ولی تو دوربینه. در اولین فرصت عکساشو میذارم.

ساعت 7 صبح بیدار شد و لباس های عیدش رو پوشید و سر سفره هفت سین نشست. اولین نوروزی بود که تمام و کمال مادر شده بودم و جیگرگوشم در آغوشم بود. خدایا شکرت بابت تمام نعمت های خوبی که به من ارزانی داشتی. خدایا شکرت که سایه پدر و مادرم بالای سرمه و بهترین همسر دنیا نوازشم میکنه و دوست داشتنی ترین فرزند دنیا در کنارمه. خدایا شکرت. خدایا خودت نگهداره پسرو خونواده و زندگیم باش. تفالی به حافظ زدیم و سرمست از جواب حضرت حافظ به انتظار تحویل سال نشستیم. ماهی قرمز تنگ نگاهی به شعله بازیگوش شمع انداخت و چرخی زد،  تخم مرغ های رنگی به سفره نمایی خاص بخشیده بودن. سبزه و سیب و سمنو و سماق و سنجد و سکه و سرکه و اسپند خودنمایی کردند، آینه نگاهی به ما کرد، یا مقلب القلوب و البصار... 
10
9
8
7
6
5
4
3
2
1
آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و پنج
سال نو مبارک
پسرم یه عالمه عیدی گرفت. یه جفت کفش و دو دست لباس از خاله شبنم، و یه قطار از خاله شراره.

پدر جون و مادر جون هم تاب و کارت هدیه مخصوص برای نویان گرفتن. پدر جون هم فی البداهه احساسش رو براش نوشت :

"کوچولوی دل من
دست های کوچک تو و نگاه پر از مهرت.
خنده و شادی را در محفل دل ما مهمان باش
بمان
آرزوهای ما باش
نویان، عشق زندگی....
سال نو بر تو پایدار"

دخترعمو غزل جون براش یه ارگ کودک گرفت که عاشقشهههه و البته مغز سر ما میره پسر عمو متین جون هم کلی لوگو و جورچین براش خرید.
خلاصه عموها و عمه ها و ... از همه عیدی گرفت که بقیه عیدیها نقدی بود. منو بابا هم بیمه عمری که براش باز کرده بودیم بهش هدیه دادیم. روز پنجشنبه 5 فروردین هم نویان برای اولین بار همراه منو مهدی و عمه مهناز رفت مزار پدر بزرگ و مادر بزرگش، آی که اگه بودن چقدر دوسش داشتن. روحشون شاد و یادشون سبز.

خدا بخواد شنبه 7 فروردین عازم سفر شمالیم. امیدوارم که هوا خوب باشه و اسیر ویلا نشیم. ایام به کام و نوروز مبارک.