قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

خبر خوش مرا میخواند؟!

همون قدر که تو دو پست پیش ناامید و نگران بودم، الان امیدوار و خوشحالم. آنتی بیوتیک های دوز بالا نویان (فارینات 500، هر 12 ساعت سه چهارم قرص) 20ام دی 1397 تموم شد و ما با یه دنیا نگرانی و البته امید، شنبه 22 دی 1397 راهی شنوایی سنجی نیوشا شدیم. هدا جون (خواهرزاده مهدی و متخصص گوش و حلق و بینی) گفت ازش علاوه بر تیمپانوگرام، نوار گوش کامل هم بگیرین. نوار گوش گرفتن مستلزم همکاری نویان بود و منشی شنوایی سنجی میگفت سنش کمه و بعیده بتونه! ولی هدا جون میگفت رو شناختی که من از نویان دارم میتونه و شناختش درست بود و نویانم تونست و یه دستگاه رقص نور میکروفنی از باباجونش جایزه گرفت. نویان با مهدی وارد اتاق شد و من و مامانم بیرون منتظر نشستیم. ثانیه ها کش میومدن، تپش قلب شدیدی داشتم. گاهی نمیتونستم بشینم و گاهی هم رمقی برای راه رفتن نداشتم!!! سرم منگ شده بود و فقط میگفتم خدایا خودت کمکمون کن. بالاخره اون لحظات زجرآور تموم شد. نتیجه اینکه عفونت گوش راستش که قبلا گرید C بود الان کاملا نرمال شده بود و گوش چپش که گرید B بود الان گرید C شده بود. گفت عفونت برطرف شده ولی هنوز گوش چپش فشار منفی داره! سریع نتایج رو برای هدا فرستادیم و هدا جون گفت که خدا رو شکر فعلا دیگه آنتی بیوتیک نمیخواد. گفت این فشار منفی دیگه مساله حادی نیست، فقط باید هربار که سرما میخوره حتما از نظر عفونت گوش میانی بررسی بشه. فعلا هم اسپری ها و سیتریزین ادامه داده بشه. تا بعد از عید باید بهش زمان بدیم، بعدش دوباره تست بگیریم و ببینیم مراحل بعدی چی میشه. حسم عجیب بود. خیلی خوشحال بودم که بستری و بیمارستان از سرم گذشته ولی اینکه هنوز هم گوش چپش کاملا نرمال نیس، آزارم میداد. به مهدی گفتم نتایج رو به دکتر هما بابایی (فوق تخصص اطفال) هم نشون بدیم ولی خانوم دکتر بابایی گفتن بهتره به متخصص گوش و حلق و بینی نشون بدین! برناممون این شد که یه ویزیت پیش دکتر رضایی (متخصص گوش و حلق و بینی) هم بریم که اگه اونم نظر هدا رو داشت دیگه خیالمون راحت بشه. راستی خانوم دکتر ما (هدا جون) یه دخملی نانازی 5 ماهه بارداره. ایشالا که به سلامتی بیاد بغل بابا و مامان مهربونش.

یه مدتیه که یه دردهای گذرایی تو سینه و زیربغلم حس میکنم. آزاردهنده نیستن ولی نگرانم کردن! کلی دنبال نوبت گرفتن از متخصص غدد بودم که ماشاا اینقدر سرشون شلوغ بود، وقت میدادن برای سال دیگه!!!! بالاخره دیروز، وقتی خیالم بابت نویان یکم راحت شد، به سفارش همکارم، رفتم مطب خانوم دکتر آرزو خوش کردار(متخصص داخلی) و اونم برام سونو نوشت. حالا کی غول سونو رو پشت سر بذاره؟!!!! دکتر سپیده سیامکی که برای زودتر از فروردین وقت نداشت!!! حالا دفترچمو دادم به بابا ببینم میتونه جایی زودتر نوبت بگیره یا باید تا فروردین صبر کنم!!!!



این غروب زیبا مربوط به غروب جمعه 21 دی 1397 و باغ دوست داشتنی باباست. جمعه نهار عمو بهرام و خانومش(دوست قدیمی بابا و عمو دوست داشتنی ما) و مامان بابا رو نهار دعوت کردم باغ و جاتون خالی، خیلی بهمون خوش گذشت(شبنم و سعید و کارن جونم اهواز بودن).

اینم دوست دارم بگم که، ممنون بابت پیشنهاد ها و همدردی هاتون. این مدت خیلی بهم ریخته بودم. ممنون که تحملم کردین.

بعد نوشت: بالاخره رفتم سونو. خدا رو شکر چیزی دیده نشد. فقط، حالا علت اون دردا چی بود؟!!!!!!!!!

دغدغه ی تازه!!!

جونم براتون بگه که ما دوباره درگیر داروبازی و مریضی نویان شدیم ایندفعه خیلی جدی تر و با استرس بیشتر!!! دوشنبه هفته پیش (19 آذر 1397) نویان رو بردیم حموم. شبش با گریه و شکایت از اینکه گوشم درد میکنه بچم بیدار شد!!! دیگه کلافه شده بودیم. مهدی طبق معمول با هدا جون (خواهرزادش که متخصص گوش و حلق و بینیه) مشورت کرد و هدا گفت ممکنه عفونتی باشه که با گوشی پزشکی دیده نمیشه و بهتره بریم پیش یه شنوایی سنج و از گوشش "تیمپانوگرام" بگیریم.ما هم معطل نکردیم و بیستم آذر 1397 رفتیم "کلینیک شنوایی سنجی نیوشا" و آزمایش رو انجام دادیم. متاسفانه شنوایی سنجی گفت پشت پرده گوشش به خصوص گوش چپش عفونت داره و حرکت پرده رو  کم کرده، که البته گفت رو شنواییش تاثیر چندانی نداره. بهم گفت از نظر لوزه سوم بررسیش کردین؟! ممکنه از لوزه سوم باشه!!!! خلاصه با یه دل خون و فکری آشوب از شنوایی سنجی زدم بیرون!!! خدای من چقدر بچه بزرگ کردن سخته!!!! یادم افتاد که تو نوزادیش هم همین گوش چپش فشار منفی داشت!!!! نتایج رو برای هدا فرستادم و اونم گفت مشکوک به داشتن لوزه سومه!!! که البته فعلا درمان دارویی میکنیم، هر 8 ساعت 4 سی سی "کوآموکسی کولاو 312" و 7 سی سی "آموکسی سیلین 250"(ترکیب این دو برای جلوگیری از بهم ریختگی سیستم گوارش بچست) و شربت سرماخوردگی برای خوابوندن التهاب و هر 12 ساعت یه پاف اسپری نازونکس در هر سوراخ بینی!!! اگه جواب نداد باید جراحیش کنیم که البته هدا میگه عمل سختی نیست ولییییی امان از دل مادر که طاقت خار رفتن به پای بچه شو نداره.اون شب یه دنیا غصه خوردم و گریه کردم ولی چه میشه کرد؟!!! باید قوی بود. مادر ضعیف به هیچ دردی نمیخوره!!! خدایا دل مادرایی رو که بچه هاشون بیماری خاص داره چه طور آروم میکنی؟!!!! خیلی خیلی خیلی سختههههههه.

دوباره دارو و دوباره سر و کله زدن با نویان!!! گاهی کم میارم عصبانی میشم و مثل همیشه عذاب وجدان میگیرم!!! این دوز بالا، رو اخلاق نویان هم به شدت اثر گذاشته!!!! خیلییییی بی اعصاب شده!!!! دو روزه که به شدتتتت پرخاشگر شده، به کوچکترین بهونه قشقرق به پا میکنه، گریه میکنه. شنبه منم دیگه گریه افتادم!!! مهدی هم نبود و به شدت احساس ضعف میکردم ولی از همون روز باز عزم خودمو جزم کردم. بچه مقصر نیست، باید با آرامش باهاش برخورد کنم و مثل همیشه هرچی من آرومتر برخورد میکنم نویان هم آرومتر میشه.البته با مربی مهدش هم صحبت کردم که نکنه مشکلی با مهد و بچه ها داره.زهرا جون هم گفت به شدت حساس شده!!!حتی کسی کنارش میشینه گریه میکنه که بعد سریع میارمش پیش خودم و آروم میشه!!!نمیدونم چشه!!!ولی مهد رو دوست داره. ممکنه به خاطر کارنم باشه!!!وروجک به شدت شیرین شده و کلی جلب توجه میکنه. با اینکه من و مهدی خیلی حواسمون هست که نویان حساس نشه ولی نمیتونیم به بقیه بگیم برای کارن ذوق نکنن!!! در اولین فرصت تصمیم دارم پیش یه روانشناس کودک برم، ترجیحا اگه بتونم از روانشناس مهدشون وقت بگیرم. دعا کنین که بچم حالش روبراه بشه. باید تا ده روز این داروها رو بخوره و بعدش دوباره تیمپانوگرام بده. تا حالا دو شیشه آموکسی سیلین و یه شیشه و نیم آموکسی کلاو خورده!!! دلم برای بچم میسوزه. فقط از خدا میخوام سلامتی کامل بهش بده. 

همون روز که بردمش شنوایی سنجی، پیش یه اپتومتریست معروف هم رفتم و گفتم میخوام معاینش کنین. خانوم "ماندانا محمدیان" هم با دقت و آرامش معاینش کرد و خدا رو شکر گفت همه چی خوبه و فعلا خیالمون بابت چشمش راحت شد.



کوکو هایی که میبینین یه کوکو من درآوردیه بهش میگیم "کوکو گوشت نخود" نویان قبلا خیلیییی آبگوشت دوست داشت ولی چند وقته که اصلا خوب نمیخوره!!! منم گوشت نخودش رو تخم مرغ میزنم و سرخ میکنم و نویان خیلیییی دوسش داره. حالا برای اینکه مصرف حبوباتش رو بالا ببرم، نخود و لوبیا چیتی و عدس رو با سیب زمینی و گوشت و پیاز و لیمو امانی (به همون سبک آبگوشت ) پختم، بعد کوبیدمش، تخم مرغ زدم و سرخش کردم. خدایی خیلی خوشمزه شد.

یه چیز دیگم که دوست دارم در موردش بنویسم سطح زبان نویانه. تو یه لایو از "مژده شاه نعمت الهی" که با یه زبان شناس برگزار شده بود در مورد کودک دو زبانه، شنیدم که بهتره بچه از همون سن کم، در معرض زبان دوم قرار بگیره. چون امکان تیچر گرفتن برامون نبود، تصمیم گرفتیم وقتی میره حموم، مهدی باهاش انگلیسی صحبت کنه، طوری که انگار تو حموم، مهدی اصلا فارسی بلد نیست. این روند چند وقتیه ادامه داره و خوشبختانه پیشرفت نویان محسوسه و حرف های مهدی رو متوجه میشه. چند روز پیش به من میگه close your eyes  و خدا میدونه چقدر ذوق زده شدم. رنگ ها (آبی، سبز، قرمز، زرد، مشکی، سفید، بنفش، صورتی، نارنجی و قهوه ای) رو بلده. چندتایی هم حیوون و میوه مثل ماهی و سیب و ... رو میگه جمله هایی مثل what color is it و whats this و ... رو متوجه میشه و با it is... جواب میده. be quite please رو که مدام تکرار میکنه خخخخ. خلاصه که پیشرفت زبانش خیلی خوبه. البته تو مهدکودک هم مربی زبان دارن و "سارا جون" دو روز در هفته میاد و به زبان انگلیسی باهاشون بازی میکنه و کلمات و حروف رو یادشون میده(با همون متدی که مهدی تو حموم کار میکنه، انگار که ساراجون هم اصلا فارسی بلد نیست).

یه چیز هیجان انگیز دیگه اینکه پسرم یه غزل حافظ رو حفظه   تو مهد، کلاس حافظ خوانی دارن، اونم فعلا یه غزل رو حفظ کرده. بمونه که کلی از کلماتش رو اشتباه تلفظ میکنه که بهش خرده نمیگیرم معنیشونو نمیدونه و طبیعیه. 

علاوه بر حافظ هم کلییییی شعر دیگه بلده "فصل پاییزه"، "آتشنشان"، "بقالی" و ... که به روش زهرا جونش تنبک میزنه و میخونه.بعد هم که خوندنش تموم میشه باید دقیقا مثل زهرا جون تنبکش رو بالا بذاره خخخخخ