قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

خداحافظ هشت ماهگی

ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها مثل بچه هایی بازیگوش مدام همو دنبال میکنن و روز ها و شب های ما اینجوری میگذره. زودتر از تصورت. امروز 35 هفتگی تموم شد و وارد 36 هفتگی شدیم. خداحافظ 8 ماهگی و سلام 9 ماهگی. روزهایی رو تجربه میکنم که 6 ماه تموم آرزوم بود. روزهایی که با همه سختی هاش شیرینتر از از اونیه که تصورش رو بکنین. یه حس غریب و خارق العاده که تو زرورقی از نگرانی پیچیده شده. آرزو میکنم که این شب ها و روزها قسمت همه منتظرا بشه.

امروز میخوام ماجرای چراغ خواب رو تعریف کنم. به قول خواهرم همه وسایل نویان کار دست شد!!!! و لبریز از خاطره برای ما.

تو دوران نامزدی بودیم، یادش بخیر. من از مسافرت فکر کنم شمال (اگه اشتباه نکنم) برمیگشتم. سوغاتی واسه مهدی از همدان یه چراغ خواب خریدم. خیلی دوسش داشتم. یه ماه بود که یه گوی روش خورده بود. با خودم هم میگفتم خب بالاخره ماله خودمه دیگه ولی این چراغ خواب سالم به خونه من نرسید! همون زمان که تو اتاق مهدی بود افتاد و گویش شکست هرچی هم گشتیم پیدا نشد که نشد. تو جابه جایی وسایل اتاق نویان فکر احیا این چراغ خواب دوباره به سرم زد. بازهم گشتیم و گشتیم ولی چیز مناسبی پیدا نشد که نشد. تا اینکه مامانم یه پیشنهاد داد! پیرهن فانوس! یه فانوس قدیمی داشت که مدت ها بود خاک میخورد. پیرهنش رو گذاشتیم رو چراغ خواب، گوی نبود، گرد نبود ولی بد هم به نظر نمیومد.جالب بود با اینکه فکر میکردم فانوس دیگه استفاده نمیشه و ممکنه پیدا نکنم، ولی اولین جایی که رفتم پیرهن فانوس در سایزهای مختلف داشت و چقدر هم ارزون بود فقط یه مشکل داشت، شیشه ای بود و لامپ توش معلوم بود. چاره حل این مشکل هم پیدا شد. شراره خواهر کوچیکم توی شیشه رو حالت ابروباد رنگ کرد و اینی شد که میبینین من که دوسش دارم. نمیدونم شاید چون خاطراتی از دیروز و امروز رو یدک میکشه.


اگه از حالم بخوام بگم شکر خدا خوبم. هنوز ورمی ندارم و خارش ترک هام هم به لطف داروهای خانوم دکتر رضاوند خیلی خیلی بهتره. نویان عزیزم روزبه روز بزرگتر میشه و تکون هاش همه زندگی من و مهدی شده. کم کم دارم خورده ریزهای وسایلش رو هم جمع و جور میکنم و سرگرمم. هنوز اداره میرم. متاسفانه تمدید قرارداد مدام عقب میوفته و این برای من اصلا خوب نیست منم فعلا مرخصی نگرفتم تا ببینم چی میشه. خدا روشکر کارم ارباب رجوع نداره و خودمم و اتاقم. فعلا میتونم ادامه بدم. دغدغه این روزام وزن نویان، زردی و کیسه آبه! دلم میخواد وزن نویان نرمال باشه. زیر سه نباشه و بالای سه و نیم هم نباشه. بابت زردی، از ماه 4 تا ماه 6 روزی ده تایی عناب خوردم. الانم عرق کاسنی و تخم خرفه و خاکشیر میریزم تو دوغ و میخورم. البته دکترا میگن ربطی نداره ولی من بازم به دستور مادربزرگا گوش میدم که بعدا نگم ای کاش میخوردم شاید...

گروه خونی من O+ و مهدی A+، میگن اگه گروه خونی نویان A بشه چون تو خون من آنتی بادی نداره مستعد زردیه دعا کنین که پاره تنم سلامت باشه.

دچار توهم در مورد کیسه آب هم میشم! همش حس میکنم سوراخ ریزی داره و نمناکم. حس میکنم دچار وسواس در این مورد شدم. برام خیلی دعا کنین. دوستون دارم.