قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

اشک

نمیدونم از چی بنویسم!!! از دیروز که مصمم شدم دیگه غصه نخورم یا از دیشب که با بغض سحر شد!!! دیروز جواب آز اسپرم مهدی و عکس رنگی خودمو پیش دکترم بردم. 

 

دکتر رادیولوژیست در توضیح عکسم نوشته بود:
"به شکل رتروگراد ماده کنتراست به درون رحم تزریق شد. رحم دارای شکل و ابعاد نرمال و پوزسیون آنته ورسه است.
نقص پر شدگی مرضی در رحم دیده نمی شود. لوله های فالوپ هر دو سمت آزاد هستند و کنتراست از دو طرف وارد حفره صفاقی شده است.
کلیشه تخلیه فاقد ضایعه مخاطی است."
با اینکه دکتر رادیولوژیست در جواب عکسم نوشته بود مشکلی ندارم، در نهایت ناباوری دکترم تشخیص داد که لوله هام عفونت دارن!!!! و برام 10 تا آمپول سفزولیکس نوشت که یکی صبح بزنم و یکی شب، بهم قرص ناپروکسن 250 هم داد که اونم یکی صبح بخورم و یکی شب. مولتی ویتامین هم روزی یه دونه، و گفت 8 روز دیگه دوباره برم تا ادامه درمان رو بگه!!!! مات و مبهوت بودم. اصلا انتظارش رونداشتم. نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت. از یه طرف میگفتم خدا رو شکر که مشکلم پیدا شد و از یه طرف غصه میخوردم که اگه رفع نشه چی سکوت کرده بودم و اشک تو چشمام حلقه زده بود. به بدبختی خودمو کنترل کردم. سر میز شام مهدی اومد دلداریم بده، همین که گفت چیزی نیست حل میشه، بغضم ترکید و به هق هق افتادم . دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم. بغلش کردم و تا میتونستم اشک ریختم. وقتی گریه هام تموم شد احساس کردم خیلی سبک شدم. هنوز دلم گرفته بود ولی خیلی آرومتر بودم. نمیدونم چرا نگرانی مادر نشدن آرومم نمیذاره خدایا خودت کمکم کن. شاید تشخیص امروز دکتر جواب نذر و نیازهام باشه، شاید مشکل رفع بشه و فرشته کوچولو منم تو بغلم آروم بگیره. خدایا خودت کمکم کن، بهم توان ایستادگی بده، امیدم رو زنده نگه دار. به امید خودت خدای مهربونم

شام غریبان


دیشب شام غریبان بود. با اینکه سرماخوردگی شدیدی داشتم ولی احساس کردم تو خونه بمونم دیوونه میشم. خیلی هوا سرد بود، ولی رفتیم و قدم زدیم. امسال تنهایی هم به تموم غصه هام اضافه شده بود، احساس میکردم شدیدا احتیاج دارم که پدر و مادر و خواهرام کنارم باشن ولی افسوس که این روزا فقط من بودم و مهدی.....چند تا شمع روشن کردیم که شاید یکی از فرشته های کوچیک آسمون صدامونو بشنوه و با قدم های درخشانش زندگیمون رو روشن تر کنه.

امروز تصمیم گرفتم دیگه غصه نخورم. نمیدونم میتونم یا نه.... وقتی هیچکدوممون مشکلی نداریم، شاید واقعا همین استرسه که دنیامون رو تیره کرده.لعنت به این استرس...

همش فکر میکنم ما با هم خوشبختیم و این خودش به کل دنیا می ارزه. خدایا حداقل کمکم کن که غصه رو از زندگیم دور کنم تا روزی که خودت فرشته کوچولومون رو بهمون ببخشی

اولین عاشورای انتظار


امروز 13 آبان و عاشورای حسینه و دلگیرتر از تموم عاشوراهای زندگیم امروز شربت زعفرون نذر داشتم. موقع درست کردنش یه دنیا خدا و امام حسین و حضرت ابوالفضل و ام ابنین و حضرت زینب و امام سجاد رو صدا زدم تا شاید عاشورای سال دیگه فرشته کوچولومون تو بغلمون باشه. خداااااااااااااااااااااایا گرمی نفس هاشو نصیبمون کن خدایا تویی که همیشه کنارمون قدم زدی و تنهامون نذاشتی، اینبار هم انتظار رو از نگاهمون بگیر

عکس رنگی رحم

دیروز بالاخره رفتم و عکس رنگی گرفتم وقتی تموم شد باورم نمیشد که همین بوده!!!! این همه اضطراب و استرس!!!!! به نظر من که دردناک نبود.موقع تزریق یه ذره درد داشت و خیلی خیلی کم زیر دلم چند ساعتی درد میکرد ولی اصلا مساله حادی نبود. از ترس قبلش کلی مسکن خوردم. اینقدر نوشته های تو اینترنت منو ترسونده بود که همش به مهدی میگفتم دم در اتاق منتظر باش، نکنه نتونم از جام بلند شم

نمیدونم باید خوشحال باشم یا غمگین!!!!! خوردم به تعطیلات و هنوز پیش دکترم نرفتم. دکتر رادیولوژیست گفت مشکلی نداری و نوشته هاشم که خوندم ظاهرا همه چی نرماله!!!!!!!!! خدایا شکرت که مشکلی نبوده

ناراحتیم از اینه که اگه من سالمم، مهدی هم سالمه پس چرا نمیشه!!!! خدا جونم چرا به مادر شدن من و پدر شدن مهدی رضایت نمیدی؟؟؟؟!!!!!!!!!! شاید هنوز لایقش نیستیم. خدایا  ناراحتی رو از روز و شبام بگیر. راضی ام به رضای خودت.

محرم انتظار

امروز 12 آبانه و تاسوعای حسین. اولین محرمیه که انتظار با همه وجودم عجین شده. محرم امسال غمگین تر از همیشه است، غمگین و دلگیر.

با صدای نوحه ها دلم میخواد های های گریه کنم ولی به خاطر مهدی سعی میکنم خودمو کنترل کنم و همین کنترل سخت ترش میکنه.

یا ابوالفضل صدامو میشنوی!!!! یا ابوالفضل شفاعتم کن، دستم رو بگیر. دلم ابریه و چشمام بارونی. کمکم کن.

ای خددددداااااااا یعنی میشه محرم سال بعد فرشته کوچولویی مهمون روز و شبامون باشه!!!!! خدایا تو از حالم خبر داری. دستامو بگیر و فرشته زندگیمون رو تو آغوشم بذار خدای مهربونم