قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

نویان 6 ماه و 22 روزه من


وای که چقدر سخته ساعت 2 شب پسر شیطونت با چشم های مشکی و گردش نگات کنه و برات بخنده!!!  نویان معمولا 11 شب میخوابه تا 7 صبح،  دو سه باری هم تو خواب شیر میخوره،  دقیقا مثل خوابیدن زمان بارداری من.  ولی دیشب ساعت 9:30 از بیرون اومدیم و فسقل خان خوابیدن!  سرلاک نخورده!  همش گفتم الان بیدار میشه که نشد.  یه بارم ساعت 11 بیدار شد که مست خواب بود،  شیر خورد و دوباره خوابید. و وای از 2 نصف شب که فکر میکرد صبح شده!!!  منم بی هیچ عکس العملی، نه حرفی نه لبخندی،   بغلش کردم و اینقدر تکونش دادن که دوباره خوابید!!! 

از بعد تعطیلات نوروز دوباره جاشو جدا کردم. میگن باید بعد از 6 ماه بره اتاق خودش ولی واقعا سخته!!!  تقریبا هر 3 ساعت شیر میخوره!!!  من فعلا گذاشتمش تو گهوارش تو اتاق خودم.  از تخت ما کوچ کرد و خدا میدونه چقدر جامون باز شده!! روز های اول مدام بیدار میشد ولی الان بهتره.  به سفارش خواهر شوهر یه لباس پوشیده شده خودمم کنار گهوارش میذارم که بوی منو کنار خودش حس کنه.

هنوز سوپ رو به وعده غذاییش اضافه نکردم.  باید یک ماه صبح فرنی،  ظهر حریره بادوم و شب سرلاک بخوره، بعد سوپ اضافه شه.  از 29 فروردین انشاا 

راستی طرز تهیه فرنی رو مینویسم شاید به درد کسی بخوره :

"اول یه قاشق غذاخوری آرد برنج رو تو 60 میل آب حل میکنم و رو حرارت میذارم تا آرد حل شه و یه کمی خودش رو بگیره بعد از روی حرارت بر میدارم و  دو پیمونه شیر خشک اضافه میکنم، شیر خشک نباید روی حرارت مستقیم بمونه چون خواصشو از دست میده،  من چیز دیگه ای بهش اضافه نمیکنم ولی اگه بچه خوب نخورد،  میشه نبات هم بهش اضافه کرد "

از نویان خان بگم که تو سینه خیز و چهار دست و پا رفتن حسابی تنبله!!!!  فعلا یاد گرفته قلت بزنه ولی جلو نمیره!!!  برمیگرده و مدام غر میزنه.  دستمونو پشت پاهاش میذاریم با هزار غر و ناز شاید یکمی جلو بره!!  اونم شاید... ولی تا دلتون بخواد آدم نوردی میکنه و تو بغل بپر بپر میکنه. حسم میگه اینم مثل مهدی چار دست و پا نمیره و یه دفعه بلند میشه. گرچه من عاشق چاردست و پا رفتن بچه هام. وقتی برمیگرده رو دستاش تا جاییکه میتونه بلند میشه. مثل شنا رفتن. کلا دست و پاهاشو خیلی محکم زمین میذاره و قویه. به سفارش دکترش تا آخر ماه 7 کمکی به نشستنش نکردیم. ولی خیلی تلاش میکنه که بشینه و رو پای ما که کاملا میشینه دیگه.

پسری ما فعلا پیرمرد بی دندونه و خبری از در اومدن مروارید هاش نیست.  البته لثه هاش حسابی میخاره و گاهی اوقات بدجوری همه چی رو به لثه هاش میکشه.

شست پاشو بالا میاره و میخوره و به نظرش حسابی هم خوشمزه است.

آواز خوندنشم کلی تغییر کرده!! " دد dada" ،" ب ب baba"، " ما ما "، " می می "، " مامان "، " آدیش" ، " آبیش" به وضوح میگه ولی منظورش هنوز نامشخصه. گاهی اوقات حسابی اخم میکنه و میگه " دد ب ب " که کلی خوردنی میشه.

حسابی خوش اخلاقه و خیلی کم پیش میاد غریبی کنه.

19 فروردین 1395 برای اولین بار با کالسکه رفتیم پیاده‌روی.  خوب بود ولی وقتی میدیدمون دستاشو باز میکرد و مشتش رو باز و بسته میکرد که بغلم کنین ولی ما بغلش نکردیم و اونم آروم بود. 

کلا خیلی بهمون وابسته شده.  اصلا نمیشه تنهاش گذاشت.  غر میزنه حسابی.  جدیدا خوب یاد گرفته منظورش رو با صدا و اشاره بهمون بفهمونه وروجک خان. هرکس بلند میشه حسابی ذوق میکنه و دستهاشو به طرفش دراز میکنه و با باز و بسته کردن مشتش و صدا کردنش و پا کوبیدنش میگه بغلم کنین.پاهاشو اینقدر محکم به زمین میکوبه که میترسم پاشنه پاش بشکنه!!!هر وقت ذوق میکنه که بغلش کنیم، معمولا بلندش میکنم و بعد سرگرمش میکنم و زمینش میذارم که نکنه بغلی بشه.

به کتاب های تصویری تقویت  هوش نوزاد حسابی دقت میکنه،  از این دست  کتاب ها،  سه تا شیش ماهه و شیش تا نه ماهه شو دارم،  اولی رو حسابی باهاش کار کردم،  آخراش خیلی غر میزد ولی تو کتاب دوم که زمان های نگاه کردن به شکل ها نصف شده،  کاملا دقت میکنه شیرینک مامان.

روزها به سرعت میگذرن و پسری داره روز به روز بزرگتر میشه. هم دلم میخواد پسرم بزرگ بشه و هم دلم نمیخواد این روزها تموم بشن!!! خدایا شکرت بابت این روزهای خوب و با تموم وجودم ازت میخوام که این لحظات رو نصیب همه منتظرا، مخصوصا سوری، مرضی و فافا و سمیرا کنی. آممین

راستی تا آخر اسفند تو کاهش وزن، از 69.6 رسیدم به 63.5. ولی امون از نوروز!!! تو همون دو هفته 2 کیلو اضافه کردم. آخه ورزش و رژیم بی روغنم حذف شد دیگه!!! بعد از تعطیلات دوباره همه چی رو از سر گرفتم ولی اراده ام مثل قبل از عید نشده هنوز!!! دعا کنین ثابت قدم بمونم و به وزن دلخواهم برسم.

دونه های ریز نگران کننده

بالاخره لعاب برنج نویان خان به 10 قاشق مرباخوری رسید. خدا رو شکر خوب میخوره. قاشق رو که کنار دهنش میبردم دهنش رو باز میکرد. یه بار به مهدی گفتم عکس بگیر و قاشق رو دور تر نگه داشتم که وروجک خان با دست های شیرینش قاشق رو گرفت و رسوند به دهنش مامان فدات شه عزیزه دلم.

طبق دستور پزشکش بعد از رسیدن لعاب برنجش به 10 قاشق، فرنی رو شروع کردم. روز اول دو قاشق مربا خوری. چهارشنبه 19 اسفند نویان جون برای اولین بار طعم فرنی رو هم تست کرد.روز اول خوب نمیخورد. انگار براش غریب بود. ولی الان بهتر از لعاب میخوره. فرنی هم روزی یه قاشق اضافه میشه.

جدیدا عاشق پاهاش شده همش میخواد شست پاشو بخوره

15 اسفند تولد شوهر دوستم بود. نویان حسابی شیطونی کرد. شمع های تولد عمو افشین رو با دقت نگاه میکرد و براش همه چی جالب بود.

پنجشنبه 20 اسفند هوا عالی بود و ما یه طبیعت گردی حسابی کردیم. نویان کنجکاوانه همه جا رو نگاه میکرد و حتی برامون آواز خوند. بیرون رو خیلی دوست داره ددری مامان. شکوفه های جوون رو عمیق نگاه میکرد و البته بیشتر دوست داشت بخوره



عزیزدل مامان سرما خوردههههههههههههههههههه انگار از من گرفته!!! منم دو سه هفته ای هست درگیر سرماخوردگیم. از استخون درد و سردرد شروع شد، بعد هم گلو درد و الانم گرفتگی صدا و سرفه و آبریزش. نویان هم از چهارشنبه شب آبریزش داره و سرفه میزنه. سرفه هاش خنده دارن. بچم بلد نیست خوب سرفه کنه انگار. عزیزدلم دمر که میشه آب میمیخیش راه میگیره. مدام براش اسپری بینی میزنم و با پوار هم گاهی راه بینیشو باز میکنم ولی بازم کیپه!!!

اما چیزی که این چند روزه نگرانم کرده جوش های ریزیه که پیشونی نویان رو پر کرده!!! اول فقط پیشونیش بود، ولی الان پشت گردنش و حتی رون هاشم زده!!! هدا میگه مساله ای نیست و منم مقاومت کردم که دکتر ببرم ولی زیاد شدنشون داره نگرانم میکنه. یه عده گفتن شاید جوش گرمیه و من کمتر گرمی بخورم شاید رفع بشه!! منم دارم ماست و دوغ میخورم ولی فعلا تاثیری نداشته!!! نمیدونم شاید هم عرق سوزه!!! نویان کلا همیشه گرمشه و کلی عرق میکنه مخصوصا شبا. نمیدونم شاید اونم بی تاثیر نباشه!!! در هر حال ممنون میشم اگه تجربه مشابهی دارین راهنماییم کنین.