قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

تولد بهانه زندگیم و اولین هدیه امید زندگیم

"در ستاره بارانِ میلادت
میان احساس من
تا حضور تو
حُبابی است از جنس هیچ
از دستان من
تا لمس نگاه تو
آسمانی است به بلندای عشق
جشن میلادت را به پرواز می روم
دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
آسمانی که نه برای من
نه برای تو
که تنها برای “ما” آبیست"

پنج شنبه تولد مهدی بود، روز شکوفا شدن عشق زندگی من، روزی که خدا همه لطفش رو بر من تموم کرد و ستاره عشق رو برای من آفرید. کسی که وجودش برام معنای واقعی زندگیه. عزیز دلم ایشالا که هزاران سال، نفس های گرمت نوازشگر وجودم باشه.

تو تولد همسری یه اتفاق جالب افتاد نی نی مون اولین کادوشو گرفت یه سرویس نوزادی ناز که دخترعمو جونش واسش خرید. مهدی همیشه و همه جا میگه فعلا قصد بچه دار شدن نداره، واسه همینم این کادو رو براش گرفتن که بگن بابا بسه دیگه، ما نی نی میخوایم خلاصه کلی خندیدیم، مهدی که میگفت چقدر قشنگه فقط حیف یه کم بهم کوچیکه

از پنج شنبه تا حالا هزار بار بازش کردم و نگاش کردم، خدا جونم یعنی میشه این انتظار لعنتی تموم شه

جواب نمونه برداری رحم

سلام، شنبه بالاخره رفتم آزمایشگاه و جواب نمونه برداریم رو گرفتم، جواب انگلیسی نوشته شده بود و پر بود از اصطلاحات پزشکی که معنیشو نمیدونستم، هرچی اینور اونورش کردم چیزی نفهمیدم. جواب رو برداشتم و رفتم پیش دکترم. هم دکترم و هم منشی اش خیلی جدی ان و زود عصبانی میشن، منشی هم بهم گفته بود شب 13، 14 یا 15 قاعدگی اقدام کن و صبح که اومدی مطب، جواب نمونه برداری رو هم بیار. ولی من دل به دریا زدم و رفتم مطب.منشی یه نگاه به آزمایشم کرد و گفت: خوب؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

- جواب نمونه برداریمه

- یادت نیست بهت چی گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

- چرا یادمه، ولی راستش جواب رو گرفتم، طاقتم نگرفت 10 روز دیگه صبر کنم، گفتم بیارم ببینم مشکلی داشته یا نه

خود خانوم منشی پاکت رو باز کرد و یه نگاهی بهش انداخت و گفت: خیالت راحت، تخمدانات کار میکنن.

منم بی هیچ سوال اضافه ایه مطب رو ترک کردم. این قوانینشون منو کشته. بازم خدا رو شکر. خدایا یعنی بالاخره این روزای سخت تموم میشن، به امید خودت ای مهربان ترین مهربانان

دلتنگی

دلم میخواد بنویسم، ولی نمیدونم از چی بگم. از آهی که مجبورم قورتش بدم، یا دلتنگی که نمیدونم کی دست از سرم برمیداره. دلم گرفته،همش تکرار و تکرار. جمعه تولد مهدیه و من کلی مهمون دعوت کردم. ولی اصلا دل و دماغشو ندارم. احساس میکنم دارم افسرده میشم. هیچی خوشحالم نمیکنه، از دست خودم کلافه ام مدام با خودم میگم امروز آرزوی دیروزته، کنار مهدی بودن و یه زندگی آروم داشتن.... خدا رو شکر میکنم و دوباره غصه هام برمیگردن. خدایا نمیدونم چرا اینجوری شدم. چرا دیگه نمیتونم از ته دل شاد باشم. انگار خوشحال بودن رو فراموش کردم. میدونم برای ناامیدی خیلی زوده ولی نمیدونم چرا نمیتونم امیدوار باشم. خدایا چرا من اینقدر ضعیفم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز قراره برم و جواب نمونه برداری رو بگیرم. امیدوارم همه چی خوب پیش بره. من همین جوری داغونم!!!!!!!!!!!!!!

خدایا خودت کمکم کن

باران و آتش

غصه می سوزد مرا ، باران ببار
کوچه می خواند تو را ، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا ، باران ببار
خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است
آسمان را کن رها ، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما ، باران ببار
موج میخواهد بیابان سکوت
با خوِد دریا بیا ، باران ببار
تا بیاید آن بهار سبز سبز
تازه تر باید هوا ، باران ببار
سینه ام آشوب و دل خونابه است
غصه می سوزد مرا ، باران ببار

پایان انتظار

بالاخره پری شدم فکر کنم فقط میخواست یه بی بی چک ضرر بزنه تو تمام این 5 ماه وقتی پری میومد غصه میخوردم و گریه میکردم، ولی الان خوشحالم. بالاخره اومد، البته امیدوارم شدید شه که با خیال راحت بتونم بگم پری شدم خدایا شکرت، اگه پری کامل اومده باشه، باید از 3 پری قرصم رو شروع کنم و 13، 14 یا 15 پری هم اقدام کنم و صبح برم پیش دکترم، ببینه اسپرم وارد شده یا نه. برنامه خودم اینه اگه شد 13 ام اقدام کنم. تا خدا چی بخواد. دوستای خوبم برام دعا کنین.

خدا جونم میشه حاجتمو بدی و دامنمو سبز کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا کمکم کن