قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

قاصدک مهر

روزهای تلخ و شیرین

بای مولفیکس

و باز هم نویان منو شگفت زده کرد. پسری به صورت کاملا خودجوش و بدون کوچکترین اذیتی خودشو از پوشک گرفت!!!

بعد از اینکه خواستم از پوشک بگیرمش و نشد، براش کتاب "من دیگه کوچولو نیستم چون خودم به توالت میرم" رو به سفارش حوای عزیزم خریدم. اولین باری که براش خوندم اصلا دوستش نداشت!!! حتی پرتابش کرد!!! نمیدونم چی شد که کم کم بهش علاقمند شد!!!! شبا قبل خواب میگفت برام کتاب توالت بخون!!!خلاصه  شب 24 بهمن 1396 بود که گفت مامان جیش دارم!!! پوشکمو باز کن برم تو لگنم جیش کنم!!! دقیقا خودشو با کتاب شبیه سازی میکرد و ازم جایزه هایی رو میخواست که نی نی تو کتاب گرفته بود!!! روز اول گفت بهم ماشین کوچولو قرمز بده، دقیقا مثل کتاب و منم براش خریدم. جایزه بعدی که خواست قابل پیش بینی بود، توپ کوچولوی قرمز!!! دقیقا مثل کتاب یه خرس کوچولو رو با خودش تو دستشویی میبرد و میگفت این خرسی پی پی و جی جیشیه!!!! و دقیقا مثل کتاب دوست داشت سیفون توالت رو بکشه!!! (البته الان همش تو این فکرم که یه جوری راضیش کنم همیشه نیاز نیست سیفون بکشه و هدر دادن آب کار خوبی نیست!)فقط یه بار غرق بازی شده بود که یکمی جیش ریخت تو شلوارش. همون شد!!!! همون یه بار!!!! خلاصه کنم که پسرم به همین راحتی پوشک رو ترک کرد!!! چند شبی به اصرار خودم پوشکش میکردم. گرچه صبحا خشک بود و میرفت تو لگنش جیش میکرد.  28 بهمن 1396 آخرین شبی بود که به اصرار من پوشک شد و از 29 بهمن 1396 رسما پوشک رو ترک کرد!!! اون شب قبل خواب که خواستم پوشکش کنم، بهم گفت مامان پوشکم نکن بدون پوشک راحت ترم!!! ضعف رفتم براش. گفتم محض احتیاط یه زیرانداز بهداشتی زیرش بندازم که اگه از دستش دررفت تشک تختش خیس نشه. وقتی رفت تو تختش گفت جمش کن دوسش ندارم حواسم هست جیشم نریزه!!!! فکرشم نمیکردم آخرش اینجوری از پوشک گرفته شه!!! واقعا برام شگفت انگیز بود که بچه های این نسل تا این حد فهمیده اند و همون شد. به همین راحتی کابوسم تبدیل به رویا شد. و البته تعدادی پوشک سایز 5 و یه بسته بزرگ مولفیکس 6، باز نشده رو دستم باد کرد

برای من خیلی تجربه خوبی بود و فکر میکنم اصلا برای از پوشک گرفتن بچه ها نباید عجله کرد!!! وقتی خودشون آماده بشن همه چی سریعتر از تصورت حل میشه. به نظر من نباید بچه ها رو دسته کم گرفت. اونا خیلی جلوتر و عاقل تر از حد تصور ما هستن. نمیدونم نویان فقط این مدلیه یا همه بچه ها همینن ولی نویان عاشق کتابه و اثر کتاب روش فوق العاده است. معجزه میکنه.موفق باشید...

پاستیل خونگی



نویان عاشق پاستیله. یه روز خیلی اتفاقی یکی از همکارا گفت چرا خودت براش درست نمیکنی؟! حداقل میدونی توش چیه و نگهدارنده نداره!!! همین حرف باعث شد من به فکر درست کردن پاستیل بیوفتم و ببینم چقدر راحته. البته از بابت نداشتن نگهدارنده کاملا مطمئن نیستم!!! چون نمیدونم تو پودر ژله ها دقیقا چیه!!! ولی میشه به جای پودر ژله از انواع آب میوه خونگی استفاده کرد که مطمئن تره. فقط باید پودر ژلاتین بیشتری بریزیم.



مواد لازم

1 بسته پودر ژله با طعم دلخواه

نصف لیوان آب جوش

دو قاشق غذاخوری پودر ژلاتین

یک قاشق غذاخوری گلوکز مایع

طرز تهیه:

  1. پودر ژله، ژلاتین وگلوکز مایع را با نصف لیوان آب جوش مخلوط میکنیم وروی بخار آب بن ماری میکنیم. بن ماری کردن اینجوریه که مواد رو باید روی بخار قرار بدیم. تو یه ظرفی آب میریزیم و صبر میکنیم تا به جوش بیاد. بعد ظرف حاوی مواد پاستیل رو روی ظرف حاوی آب جوش( بخار آب) قرار میدیم تا کاملا پودر ژلاتینش حل و روون بشه.بعد پاستیل های مایع مونو تو قالب سلیکونی میریزیم و داخل یخچال میذاریم.

  2. و بعد از مدتی که پاستیل ها خودشونو گرفتن،از قالب خارجشون میکنیم. جایی خوندم که تو ظرف دردار به مدت یکماه تا یکماه ونیم در یخچال قابل نگهداریه بدون اینکه تغیر رنگ ومزه بدهد.


روز مهندس



"فارغ از مدرک تحصیلی

اگر پلی ساخته اید برای عبور از افکار منفی

شما یک مهندس هستید

روز مهندس مبارک"

گرچه تو مملکت تقریبا هیچ ارج و قربی نداریم، ولی روزمون مبارک...

تسلیت گفتن های ما را پایانی نیست!


ما

روزى هزار بار میمیریم...

در آتش اگر نسوزیم،

زیر آوار زلزله دفن میشویم!

از آلودگى اگر خفه نشویم،

امواج دریا از پا درمان مى آورد!

از گرانى اگر کمرمان نشکند،

امید هاى واهى نابودمان میکند!

ما مردمانى هستیم که هنوز لباسِ سیاه از تنمان در نیامده،

بلاى جدید بر سرمان مى آید!

معجزه ماییم که هنوز زنده ایم...

باز هم تسلیت!!!اینبار سقوط هواپیما تهران-یاسوج!!!

به راستی که ما از نفرین شده گانیم!!!

باغ بهادران



سفرنامه بهمن ماه ما هم خیلی یهویی رقم خورد. قبل از اینکه بفهمم 22 بهمن یکشنبه است و با گرفتن یه روز مرخصی،4 روز تعطیل میشم، همکارا زحمت کشیدن و همه مرخصی گرفتن. این بود که حتی فرصت فکر کردن بهش هم نداشتم. تا اینکه مرخصی یکی از همکارا کنسل شد و برنامه سفر به اصفهان به سرمون زد. خیلی یهویی عازم شدیم. ما و مامان و بابا. پنجشنبه صبح 19 بهمن 96، با ماشین بابا حرکت کردیم و یکی از بهترین روزهای عمرمون رقم خورد. عکس بالا مربوط به اشترانکوه استان لرستانه.



نویان به شدت خوشحال و ذوق زده بود و خدا رو شکر اذیتمون نکرد. سینا عزیزم تو یه منطقه 30 کیلومتری اصفهان، به اسم"باغ بهادران" ویلا گرفته بود. بهشتی بود برای خودش. روی تراس ویلا که میرفتی بهشت زیر پات بود. آب جاری زاینده رود و درخت های بلند و برگ های زرد. بینهایت زیبا بود.



شب فوق‌العاده ای بود. کلی خندیدیم و خوش گذشت. ساعت 5 صبح از سرما بیدار شدیم و دیدیم بعلههه کپسول گاز بخاری تموم شده. آقایون هم خواب بودن و من و شراره دلمون نیومد بیدارشون کنیم و با پتو سر کردیم تا خودشون بیدار شدن. اینو گفتم که بگم برای شاد بودن و خندیدن نیاز نیست همه چی بر وفق مراد باشه!!!کافیه بخوای تا لذت ببری.



تا ساعت 5 جمعه 20 بهمن 96 تو اون ویلای دوست داشتنی بودیم و بعد رفتیم اصفهان خونه آبجی شراره عزیزم. سفرمون خیلی مختصر و صددرصد مفید بود. چون به نویان قول داده بودیم ببریمش نقش جهان تا کالسکه سوار شه، شنبه صبح 21 بهمن راهی نقش جهان شدیم. ولی متأسفانه خبری از اسب ها نبود!!!از پلیس گردشگری سوال کردیم، گفت به خاطر راهپیمایی فردا، امروز و فردا نیستن!!!!چرا آخه؟!امروز چه ربطی به راهپیمایی  فردا داره؟!!!خلاصه نشد قولمون عملی بشه ولی پسرم کلی لذت برد. نویانی عاشق مسجد و صدای اذانه. کلی ذوق کرد و خندید.



بعد از لذت بردن ازمساجد نقش جهان، یه تنبک خرید و شروع به نواختن کرد!!!مردم هم کلی براش ذوق کردن. خلاصه پسر ماهمه فن حریفه خخخخ



شراره یه ساعتی مرخصی ساعتی گرفت و همگی راهی سیتی سنترشدیم. سیتی سنتر رفتن تاریخی!!! گفتیم غذا بخوریم و بریم ولی سینا گفت اونجا رستوران داره!!! و رستوران هم داشت ولی ناجوانمردانه گرون بود!!! این شد که رفتیم از غرفه های سیتی سنتر غذا خریدیم و رفتیم تو پارک خوردیم خخخخ

مدیونین فکر کنین جزغرفه غذاجای دیگه ای رو دیدیم!!!آخه عصری هم افتتاحیه نمایشگاه دکوراسیون داخلی سینا بود، شام هم خونه مامان سینا دعوت بودیم. همه دست به دست هم دادن تا سیتی سنتر رفتن ما این مدلی بشه.یکشنبه صبح 22 بهمن1396 هم سفرنامه ما بسته شد. عالی بود. جزو بهترین سفرهای زندگیم بود و ممنون ازسینا و شراره عزیزم که خیلییییی بهشون زحمت دادیم.



از سخنان جالب نویان بگم. تو راه برگشت از باغ بهادران به سمت اصفهان بودیم که به نویان یه شکلات دادم، یکی هم خودم خوردم. گفتم نویان بازم میخوای؟!جوابی دادکه کلی بهش خندیدیم!گفت نه دندونام درد میگیره!!!!اینقدر فهمیده است این پسرمن...

پ. ن: بعد ازشکست ترک پوشک، کتاب"من دیگه کوچولو نیستم چون خودم به توالت میرم" رو زیاد برای نویان میخونم. اونم عاشقشه و خیلی وقتا میگه کتاب توالت بخون!!چند باریه بهم گفته رو لگنم جیش کنم!!!و جایزه گرفته. کتاب رو شبیه سازی میکنه!!!یه بار بهم گفت جایزه ماشین کوچولو قرمز بهم بده!!!دقیقا مثل کتابش. منم براش خریدم و بهش دادم.یه بارم خرس کوچولو شو بغل کرد و با اون رفت رو لگنش. البته من فعلا پوشکش میکنم و شکل بازی شده براش. بعد از عید ایشالا دوباره اقدام میکنم.

ممنون حوای عزیزم.معرفی کتاب، پیشنهاد خوبی بود.

امروز 25 بهمن 1396 نویانی چند دقیقه ای اومد اداره ما. صبح منو رسوندن اداره و قرار بود ماشین رو برای من بذارن و به سفارش  نویان، خودشون با اتوبوس برگردن. منم اجازه گرفتم و چند دقیقه ای بردمش بالا. بچم کلی خجالت میکشید و ساکت بود. حتی همکارا بهش خوراکی دادن، نمیگرفت!!!زود هم گفت بریم پیش باباجون، اتوبوس سوار شیم.

بعدنوشت: اومدم خونه و شوکه شدم!!ظاهرا نویان به صورت کاملا خودجوش داره ترک پوشک میکنه!!!مامان گفت از صبح باز بوده و هم جیش هم پی پیشو تو لگن کرده!!خودش خواسته که دستشویی بره !!داشتم با خودم فکر میکردم بچه ها چقدر باشعورن!!! انگار ما باید خودمون رو باهاشون وفق بدیم!!!اونا خودشون راهشون رو پیدا میکنن!!!

شاید ما بچه ها رو دست کم میگیریم!!!در صورتی که  خیلی جلوتر از اون چیزین که ما فکر میکنیم!!!

راستییییی:

Happy Valentine's Day

از اینستاگرام ملیکا شریفی نیا:

"می دانم ولنتاین یک مناسبت ایرانی نیست!

ولی من دوستش دارم.

چون عشق ایرانی و فرنگی نمیشناسد!

عشق زیباترین اتفاق جهان شمول است

و ما

همه مردم دنیا

سخت نیاز داریم

به یاد آوریم

و به یاد بیندازیم عشق ورزیدن را

پس چه چیزی بهتر

ازین بهانه جذاب قرمز..."

حرفاش خیلی به دلم نشست چون کاملا باهاش همنظرم.