-
حسرت قهرمانی
دوشنبه 8 بهمن 1397 20:12
افسوس!!!! سهم ما همیشه حسرته ژاپنیا دویدن دنبال توپ، ما دویدیم دنبال داور برای اعتراض!!!! باختیم، بدم باختیم. حذف شدیم، بدم حذف شدیم ولی باز هم دلم خواست بنویسم:ممنون کیروش، ممنون که به تیم ما تلاش و جسارت دادی.ممنون که بودی،بی شک بهترین خاطرات تیم ملی فوتبال را در کنارت داشتیم. ممنون حرفه ای ترین سرمربی تیم ملی...
-
اصول کارکرد مغز در کودکان(معرفی کتاب)
سهشنبه 2 بهمن 1397 11:20
اگه تصمیم به بارداری دارید، باردار هستید، پدر و مادر و یا پدر بزرگ و مادر بزرگ هستید یا به زودی خواهید شد، این کتاب برای پرورش کودکی شاد و باهوش (از تولد تا پنج سالگی) بهتون کمک میکنه. کتاب جالبیه. خوندنش رو توصیه میکنم. از این کتاب و از پدر و مادر بودن، لذت ببرید... 1397/10/30
-
ببین باز می بارد آرام برف
شنبه 29 دی 1397 10:54
ببین باز میبارد آرام؛ برف فریبا و رقصنده و رام؛ برف عروسانه میآید از آسمان در این حجله، آرام و پدرام؛ برف جهان را سراسر سپیدی گرفت به هر شاخه، هر شانه، هر بام؛ برف (شهرام مقدسی) بالاخره بارید. بارید و شهر قشنگمون رو سفیدپوش کرد. خدایا شکرت. مهدی پنجشنبه 27 بهمن 1397 آزمون زبان داشت و چهارشنبه شب راهی تهران شد و من و...
-
تودیع و معارفه
یکشنبه 23 دی 1397 11:53
چقدر بده که رفتنت، باعث خوشحالی تمامی پرسنل یه اداره(جز تعدادی انگشت شمار که به خاطر منافع خودشون ناراحتن) بشه!!!! امیدوارم که بری و با رفتنت عقاید کهنه پوسیدت هم از این اداره بره!!! خدایا کمک کن جزو این دسته آدما نباشم، که نبودنم جمعی رو شاد کنه...
-
خبر خوش مرا میخواند؟!
یکشنبه 23 دی 1397 10:41
همون قدر که تو دو پست پیش ناامید و نگران بودم، الان امیدوار و خوشحالم. آنتی بیوتیک های دوز بالا نویان (فارینات 500، هر 12 ساعت سه چهارم قرص) 20ام دی 1397 تموم شد و ما با یه دنیا نگرانی و البته امید، شنبه 22 دی 1397 راهی شنوایی سنجی نیوشا شدیم. هدا جون (خواهرزاده مهدی و متخصص گوش و حلق و بینی) گفت ازش علاوه بر...
-
پرواز به سوی آینده ای روشن
دوشنبه 17 دی 1397 00:32
ساعت 3 بامداد دوشنبه 17 دی 1397 و پرواز به سمت وین و بعد تورنتو. با دلی تنگ و چشمانی اشکبار، بدرقت میکنیم و تو رو به خدا میسپاریم. تو میری و ما میمونیم و دلتنگی هامون، خاطراتمون،غیبت هامون و شب هایی که تا صبح حرف میزدیم و ریز ریز میخندیدیم.یادش بخیر... جوانه عزیزم، دختر خاله مهربونم، میدونم که مثل همیشه موفق میشی، مثل...
-
خستم خیلی خستم
دوشنبه 10 دی 1397 09:02
امروز ازون روزاست که دلم میخواد داد بزنم، بلند بلند گریه کنم تا سبک شم. ازون روزایی که دلم به اندازه تموم دنیا تنگه. اینقدر اشک هام رو زندونی کردم و بغض هامو قورت دادم که دیگه رمقی ندارم. دیگه تحملم تموم شده. میدونم چیزی نیست. میدونم غصه من در برابر غصه مادران اوتیسم، مادران با کودکان بیماری خاص هیچه، میدونم. ولی منم...
-
به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن(معرفی کتاب)
شنبه 8 دی 1397 13:35
بهترین روش برای داشتن یه رابطه سالم با بچهها، گفتن و شنیدنه. نمیشه فقط با ارتباطی یک طرفه، رابطه ای سالم و سازنده داشت.این کتاب ارائه دهنده نکاتی ظریف و کاربردیه که خوندن و عمل کردن بهش، برای هر پدر و مادری لازمه. از بهترین کتاب هاییه که خوندم. به نظر من خوندنش(حتی چندبار خوندنش) برای هر پدر مادری واجبه. از اون کتاب...
-
یلدا، بهانه ای برای یک دقیقه بیشتر دوست داشتن همدیگر
شنبه 1 دی 1397 12:32
نوروز، چهارشنبه سوری، یلدا و هر جشن دیگه ای که ریشه در فرهنگ غنی سال های دور ایران داره، به شدت برام باارزشه و تمام سعیم رو میکنم که به بهترین شکل برگزارش کنم.امسال تصمیم گرفتم تم انار رو برای یلدای نویان درست کنم. این بود که نمد و نگین خریدم و با کمک شراره این تاج و کراوات اناری رو درست کردیم و قراره شاپسرم پادشاه...
-
دغدغه ی تازه!!!
دوشنبه 26 آذر 1397 10:14
جونم براتون بگه که ما دوباره درگیر داروبازی و مریضی نویان شدیم ایندفعه خیلی جدی تر و با استرس بیشتر!!! دوشنبه هفته پیش (19 آذر 1397) نویان رو بردیم حموم. شبش با گریه و شکایت از اینکه گوشم درد میکنه بچم بیدار شد!!! دیگه کلافه شده بودیم. مهدی طبق معمول با هدا جون (خواهرزادش که متخصص گوش و حلق و بینیه) مشورت کرد و هدا...
-
کارن، گل یکساله خاله
دوشنبه 26 آذر 1397 09:18
یکسال شد قشنگ خاله!!! یکسال گذشت از اون روز قشنگی که پا به زندگیمون گذاشتی. از اون روزی که روحی جدید و امیدی تازه به زندگیمون بخشیدی. اون کارن کوچولو با یه دنیا نیاز، که دل درد های کولیکی آرومش نمیذاشت، الان راه میره و دل میبره. قشنگم کاش میدونستی که چقدر دلم میخواد جور دیگه ای برات خاله گی کنم!!!!یه جور بهتر، عمیق...
-
نیمه جانم تولدت مبارک
یکشنبه 18 آذر 1397 12:14
و خداوند آنقدر با من مهربان بود که بهترینش را در یک روز زیبای پاییزی برایم آفرید. مهدی عزیزم تولدت مبارک... 1397/09/14 صبح تولد فکر سورپرایز کردنش به سرم زد. با مامان اینا و شبنم اینا هماهنگ کردم. از اداره که برمیگشتم براش کیک خریدم و مثل همیشه اومدم خونه مامان. عصر که نویان بیدار شد، طبق معمول همیشه بهش زنگ زدم که...
-
پاییزانه
یکشنبه 11 آذر 1397 10:23
(خانقاه-پاوه) در ادامه پاییز گردی های امسال، به سفارش عمو بهرام عزیز(دوست بابام) سری زدیم به شمال کرمانشاه زیبا و شهرستان زیبای پاوه. پنجشنبه 8 آذر 1397 حوالی ساعت 10 صبح, من و نویان و مامان و بابا و عمو بهرام و خاله پرستو برای ساختن یه روز خوب، عازم یه سفر داخل استانی یه روزه شدیم. مهدی هم که پنجشنبه ها با دانشجوهای...
-
پایییییز
دوشنبه 5 آذر 1397 12:10
(دربند صحنه) از اوایل آبان قرار بود یه سری به سراب صحنه بزنیم، منتها چه حکمتی بود که تمام تعطیلات و آخر هفته ها بارندگی میشد نمیدونم. پنجشنبه هام مهدی با دانشجوهای ارشد کلاس داره. پنجشنبه اول آذر 1397 قرار گذاشتیم تا هوا خوبه هرطوری هست بریم. مهدی هم گفت تا کلاسش تموم شه و برسه ساعت 1 ظهر میشه که همون موقع حرکت کنیم....
-
از زلزله کرمانشاه، یکسال گذشت!!!
سهشنبه 22 آبان 1397 09:32
چه شب تلخی بود!!!وحشت، اضطراب، استرس، بیخوابی. تلخه تلخ.چه عزیزانی که سفر کردند، سفری ابدی و بی بازگشت. چه کودکانی که تمام شادی های کودکانه شان آوار شد!!!چه جوانانی که امیدهایشان را به خاک سپردند. چه پدرانی، چه مادرانی چه مادرانی... شبی با طعم زهر!!! گذشت، یکسال از آن شب وحشتناک گذشت و هنوز سرپل ذهاب ویرانه...
-
ارمغان مهدکودک
دوشنبه 21 آبان 1397 13:32
جونم براتون بگه که تقریبا از سه روز بعد از مهدکودک رو شدن نویان مدام درگیر انواع و اقسام ویروس هام!!!یک سره هاااا!!!این یکی خوب میشه بعدی میاد و ...دکترش میگه اوایل مهدکودک رفتن همینه، بعد کم کم بدنش مقاوم میشه.اولین باری که مریض شد تا سه روز نبردمش مهد ولی بعد دیدم فایده نداره چون بقیه رعایت نمیکنن!گرچه وعده دیدار...
-
مروارید های کارن
چهارشنبه 2 آبان 1397 11:00
اول از همه لازم به توضیحه که این عکس اول مربوط به کیک جشن تولد 33 سالگی منه و هیچ ربطی به جشن دندونی کارن جونم نداره. خخخخخخخ طبق معمول زندگی کارمندی پنجشنبه 19 مهر 1397 جشن تولد گرفتم که سعید و شبنم هم متاسفانه نیومدن. شبنم میگفت خیلی کار دارم و جشن تولد من با حضور مامان و بابا و مهدی و نویان برگزار شد.و اون دو شاخه...
-
مرغ آمین( سریال دوست داشتنی شهرزاد)
شنبه 28 مهر 1397 11:00
میدونم که به شددددددت از قافله عقبم!!!! ولی دوست دارم در موردش بنویسم. سریال دوست داشتنی "شهرزاد" به کارگردانی حسن فتحی و بازی فوق العاده ترانه علیدوستی، شهاب حسینی، مصطفی زمانی و بقیه بازیگرای فوق العادش. دلیل اینکه من اینهمه عقبم وروجکی به اسم نویانه.به خاطر سوال های بی پایانش ما معمولا جلوش فیلم...
-
بسیار سفر باید
دوشنبه 23 مهر 1397 12:11
(ساحل زیبای اوشیان) خب جونم براتون بگه که بعد از عمل چشم و معاینه بعد از عمل،صبح سه شنبه 27 شهریور 1397 به سمت شمال حرکت کردیم. واقعا که تهران نزدیکه. من اگه تهران بودم نمیگم هر آخر هفته ولی حداقل دوبار تو ماه میرفتم شمال. حوالی ظهر رسیدیم شمال و نهار خوردیم. عموم اینا هم اومده بودن و ویلا بابا بودن. مهدی خیلی خسته...
-
8 اکتبر
دوشنبه 16 مهر 1397 11:54
صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی نویان عزیزم، کارن شیرینم پا به پای شما کودک میشوم و کودکانه و بی پروا بازی میکنم و میخندم.ممنون که فرصت مجدد کودکی کردن را به من بخشیدید. عزیزای دلم روزتون مبارک روز جهانی کودک رو به همه فرشته های زمینی دنیا تبریک میگم.تنتون سالم، لبتون خندون و دلتون شاد. راستی من امروز وارد 34 سالگی...
-
خدانگهدار عینک طبی
شنبه 14 مهر 1397 12:00
خیلی وقت بود که تو فکر عمل کردن چشم و برداشتن عینکم بودم. دکتر های کرمانشاه بهم گفتن شمارت کمه و عمل نکن. مهدی هم اصلا راضی نبود کرمانشاه عمل کنم و میگفت حتما بریم کلینیک نور تهران. خواهر شوهرم هم کلی برام پرس و جو کرد و در نهایت گفت دکتر علیرضا فهیم رو معرفی کردن. خیلی یهویی شد. تا 3.5 میلیون هزینه عمل رو بیمه تکمیلی...
-
وصال
شنبه 14 مهر 1397 09:23
تو آمدی از راه در آن شب بی ماه همراه تو دنیا با من قدم میزد تو با منی انگار آرامش دیدار رویای بی تکرار در خواب من بیدار... حال و هوای پاییزی و وصال من و تو، همون طور که همیشه تو رویاهام قدم میزد. یادش بخیر چهاردهم مهر هزار و سیصد و هشتاد و نه.
-
طعم مهدکودک
پنجشنبه 5 مهر 1397 09:09
الان که مینویسم تو ماشین نشستم. سوییچم انداختم ولی توان روشن کردن ماشین رو ندارم!!!به خیابون نگاه میکنم و صدای خنده های نویان، اون خنده های پرشور و از ته دل، تو گوشم میپیچه.ضبط رو روشن میکنم و تصمیم میگیرم همین جا تو ماشین منتظر بمونم. امروز اولین روزیه که تنهایی مهد مونده!!!الان چی کار میکنه؟!فهمیده من نیستم یا نه!...
-
پایان سه سالگی
پنجشنبه 29 شهریور 1397 10:45
سه سال از یکی بودن من و تو گذشت!باورش سخته ولی تو اینقدر بزرگ شدی که کنارم میشینی، نگاهم میکنی و با چراهای ناتمومت منو به چالش میکشی. باورش سخته اما واقعیته. دلم نمیخواد روزهای باهم بودنمون اینقدر سریع بگذره ولی چه بخوام چه نخوام میگذره و من با تمام وجودم میخوام از ثانیه ثانیه کنار تو بودن، نهایت لذت رو ببرم. بهترینه...
-
13 سال گذشت!!!!
چهارشنبه 21 شهریور 1397 08:54
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من... «مولانا» به چشم برهم زدنی گذشت!!!باورت میشود؟!21 شهریور 1384 بود!!!جشن نامزدی ما!!!! و من به اندازه همان روزها لبریز از خواستنم.
-
خاطرات سیاه
دوشنبه 19 شهریور 1397 09:01
چرا اینجوری میشه نمیدونم. چرا همیشه همه چی طبق برنامه ریزی هات پیش نمیره نمیدونم. چرا روز خوب زندگیمون تو آخرین لحظاتش تبدیل به خاطره سیاه میشه نمیدونم. تنها چیزی که خوب میدونم اینه که هیچ کس و هیچ چیز رو به اندازه تو دوست ندارم. میدونم نوشتنم فایده ای نداره، ولی چون خودم احتیاج دارم مینویسم تا یکم آروم شم. واقعا...
-
رنگین کمان زندگی من
یکشنبه 11 شهریور 1397 12:12
تولد من 29 شهریوره، ولی به چند دلیل جشن تولد سه سالگیم رو 8 شهریور 1397 تو باغ دجونم گرفتیم و خیلی همه چی خوب بود و خوش گذشت. تم تولد امسالم رنگین کمون بود و این تاج و پاپیون و استند ها و گیفت زیبا رو که میبینین، همه رو مامان جونم درست کرده و تقریبا یه ماهی طول کشید تا با این همه حجم کاریش بتونه تمومشون کنه. این رنگین...
-
می لرزی و می لرزم!!!
یکشنبه 4 شهریور 1397 11:04
نویان رو بردم تو تختش. طبق روال هر شب کتاب هایی رو که انتخاب کرده بود براش خوندم، بوسیدمش، شب بخیر گفتم و اومدم بیرون. تا رفتم تو رختخواب ساعت حوالی یک و نیم شب بود.دقیقا کی خوابم برد، نمیدونم. چرق چرق چرق چرق!!!! از صدای کریستال های لوستر که متناوبا بهم میخوردن بیدار شدم. خدایا باز هم زلزله!!! فقط دویدم سمت اتاق...
-
مهدکودک شیما
سهشنبه 30 مرداد 1397 08:42
بالاخره فرصتی پیدا کردم که بنویسم. میخوام از برنامه یک ماهه مهدکودک بگم. از یه پروژه ناتموم.بهتره از اولش بگم.از همین اول عذرخواهی میکنم که پستش طولانی میشه. همسایه دیوار به دیوارمامان اینا یه نوه داره به اسم کیان که بعضی وقتها میومد دنبال نویان تا با هم بازی کنن. خدایی هم با هم خوب بازی میکردن. ماشین و دوچرخه همو...
-
نه به فریاد بر سر کودک
شنبه 6 مرداد 1397 15:11
هربار که میگذرد با خودم تکرار میکنم که آخرین بار بود! عذاب وجدان دیوانه ام میکند. قول میدهم که دیگر عصبانی نخواهم شد!دیگر فریاد نخواهم زد! اما... انگار فراموشکار شده ام و دوباره تکرار میشود و تکرار خواهد شد! خدایا نمیخواهم مادر بدی باشم. نمیخواهم فقط شعار بدهم و به وقت عمل ناتوان باشم. لطفا لطفا لطفا کمکم کن... بعد...